نابغه ها
سلام دوستای گلم ببخشید چند وقت نبودم مطلبی که واستون گذاشتم ماجرای احضار روح رضا خان توسط پسرش محمد رضاست امیدوارم خوشتون بیاد! فریده دیبا، مادر فرح در خاطرات خود می نویسد: محمدرضا در دو سال آخر حکومت، به هیچ چیز علاقه و توجه نشان نمی داد. تعیین دخترم فرح به عنوان نایب السلطنه و بعداً تعیین شورای سلطنت، فقط به این خاطر بود که پزشکان فرانسوی و اسرائیلی به محمدرضا گفته بودند او مدت زیادی زنده نخواهد ماند. بعداً به مشکل «پروستات»، بزرگ شدن «کبد» هم اضافه شده... محمدرضا در روزهای پایان عمر سلطنت خود، فقط شاهد بر باد رفتن سلطنت پهلوی نبود؛ او شاهد دود شدن شمع وجود خود نیز بود. شب ها به طور مرتب جلسات احضار ارواح در نیاوران برگزار می شد و محمدرضا با استفاده از چند حاضر کننده ی ارواح و مدیوم های نیرومند، تلاش می کرد روح پدرش را احضار و از او کسب راهنمایی کند. یکی از این احضار کنندگان ارواح که تبحر زیادی در این کار داشت، استوار بازنشسته ی ارتش شاه و دیگری یک نویسنده ی کهنسال روزنامه ی اطلاعات بود که دومی به علت پیری، قادر به احضار روح نبود و فقط در جلسات شرکت می کرد تا صحت عمل احضار کننده ی اولی را به عینه معاینه نماید. فرح که یک بار در این جلسات شرکت کرده بود، می گفت: محمدرضا توانست با ارواح چند تن از نخست وزیران سابق هم ارتباط بگیرد... ما کاملاً شاهد خرد شدن و در هم ریختن جسم و اعصاب و روان شاه بودیم. چطور می توان از یک چنین انسانی که تا چنین اندازه بیمار است، انتظار برخورد با متجاسرین و سرکوب قیام مردم را داشت؟! از همه بدتر این که، مشاوران نزدیک شاه نظیر آقای مهندس اردشیر زاهدی، مرتباً به او توصیه می کردند هرچه زودتر ایران را ترک کند؛ زیرا برای آمریکاییان و انگلیسیان، جان محمدرضا و خانواده اش کوچکترین اهمیتی ندارد و حتی آن ها ترجیح می دهند خانوادهی پهلوی در ایران قتل عام شوند تا این، درس عبرتی برای سایر حکومت های وابسته به اردوگاه غرب باشد و بدانند، در صورت به خطر انداختن منافع کمپانی های غربی، به چه سرنوشتی دچار خواهند گردید! دخترم فرح می گفت: اینها همه خواب و خیال و توهم است؛ زیرا پرزیدنت کارتر در ملاقات با او پشتیبانی از محمدرضا و سلطنت پهلوی را مورد تأیید قرار داده است. طرح پرزیدنت کارتر این بود که محمدرضا برای مدتی از کشور خارج شود تا بختیار بر اوضاع مسلط گردد و پس از فرو نشستن موج هیجانات، شاه به ایران برگردد و یا به نفع فرزند ارشدش (ولیعهد) از سلطنت کناره گیری نماید. اما محمدرضا این اظهارات کارتر را دروغ های پوچ می نامید و می گفت، آمریکایی ها می خواهند او را از کشور بیرون کنند تا بنای سلطنت پشت سر او فرو بریزد! محمدرضا مرتباً سفرهای مخفیانه ی ژنرال «رابرات هایزر» فرمانده ی نیروهای ناتو در آلمان غربی به تهران را متذکر می شد و می گفت: «این مردک مأموریت دارد وفاداری ارتش نسبت به شخص وی را خنثی نماید!» (م 4 / ص 395) منبع: تاریخ پهلوی- جلد 4 به نوشتة مارلین آدامسون آیا مایل نیستید برای یک بار هم که شده کسی شواهد و مدارکی دال بر وجود خداوند به شما نشان دهد؟ بدون اینکه دستان خود را پیچ و تاب داده و یا اظهاراتی از این قبیل را بیان کند که: «تو لاجرم مجبور هستی باور کنی.» این مقاله تلاشی صادقانه است تا از طریق ارائه دلایلی چند، وجود خدا را ثابت نماید. ابتدا این را در نظر داشته باشید که اگر کسی حتی امکان وجود خدا را نیز نپذیرد و با این موضوع مخالفت کند، در این صورت هر دلیلی که ارائه شود، آن را توجیه کرده و با تعبیر و توضیحی آن را مردود خواهد شمرد. درست شبیه این میماند که کسی کلاً نپذیرد که انسان توانسته است بر روی کرة ماه قدم بگذارد، در این صورت هیچ فرقی نمیکند که دربارة این موضوع چه مقدار اطلاعات به او داده شود، طرز فکر او تغییر نخواهد کرد. اگر به این شخص عکسهای مستندی از فضانوردان نشان داده شود که در حال راه رفتن بر روی کرة ماه هستند، و یا مصاحبههایی را که با فضانوردان شده است به او نشان دهند و یا حتی سنگهایی را که از سطح کرة ماه جمعآوری شده ببیند، تمامی این شواهد و مدارک برای چنین شخصی بیارزش خواهد بود. زیرا او قبلاً نتیجهگیری کرده است که انسان قادر نیست به کرة ماه برود. وقتی که صحبت از امکان وجود خداوند پیش میآید، کتاب مقدس میفرماید: «چونکه آنچه از خدا میتوان شناخت، در ایشان ظاهر است زیرا خدا آن را بر ایشان ظاهر کرده است. زیرا که چیزهای نادیدة او یعنی قوت سرمدی و الوهیتش از حین آفرینش عالم به وسیلة کارهای او فهمیده و دیده میشود تا ایشان را عذری نباشد. زیرا هر چند خدا را شناختند، ولی او را چون خدا تمجید و شکر نکردند بلکه در خیالات خود باطل گردیده، دل بیفهم ایشان تاریک گشت.» (رومیان 1 : 19 - 21) از طرف دیگر کتاب مقدس دربارة کسانی که مایلند بدانند که آیا خدا واقعاً وجود دارد، میفرماید: «و مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو نمایید، مرا خواهید یافت. و خداوند میگوید که مرا خواهید یافت و اسیران شما را باز خواهم آورد.» (ارمیا 29 : 13 - 14) قبل از اینکه به حقایقی که وجود خدا را در بر دارد نگاه کنید، از خود بپرسید: اگر خدا وجود دارد، آیا من میخواهم او را بشناسم؟ اگر اینچنین است، در اینجا دلایلی را مطالعه خواهید کرد که میتوانید دربارة آنها تفکر و تعمق کنید ... نمونههای بیشماری را میتوان ارائه نمود که نشاندهندة طراحی خداوند است. شاید بتوان گفت که مثالهایی از این قبیل بیانتها است. در اینجا تعداد معدودی از این نمونهها را مشاهده خواهید کرد: کرة زمین . . . اندازة آن کاملاً صحیح است. اندازة کرة زمین و هماهنگی و تناسب آن با نیروی جاذبة زمین باعث میشود که لایة نازکی که حاوی گازهای نیتروژن و اکسیژن است در فاصلة تقریباً 50 مایلی سطح کرة زمین قرار گیرد. اگر اندازة کرة زمین همانند سیارة عطارد کوچکتر بود، وجود جو یا اتمسفر در پیرامون کرة زمین غیرممکن میشد. و اگر اندازة کرة زمین همانند سیارة مشتری بزرگتر بود، در این صورت اتمسفر تنها حاوی هیدروژن آزاد میبود. (برگرفته از مقالهای به قلم آر. ایی. دی. کلارک، مجلة آفرینش، انتشارات تیندل، لندن، 1946، صفحة 20) کرة زمین تنها سیارة شناختهشدهای است که مجهز به جو یا اتمسفری است که حاوی ترکیب مناسبی از گازها میباشد و قادر است حیات گیاهان، جانوران و انسان را حفظ کند. کرة زمین در فاصلة مناسبی از خورشید قرار گرفته است. نوسانات دمای هوا را که با آن مواجه هستیم و چیزی در حدود 30- درجه تا 120+ درجه است، در نظر بگیرید. اگر کرة زمین از خورشید دورتر بود همة ما یخ میزدیم. از طرفی اگر نزدیکتر به خورشید بود، همة ما میسوختیم. اگر کوچکترین تغییری در موقعیت کرة زمین نسبت به خورشید وجود داشت، زندگی بر روی کرة زمین ناممکن میشد. در حالی که کرة زمین با سرعت 67000 مایل در ساعت به دور خورشید میگردد، در عین حال فاصلة مطلوب خود را نیز از خورشید حفظ میکند . . . کرة زمین دور محور خود نیز میگردد و با این عمل این امکان را به وجود میآورد که تمامی سطح کرة زمین هر روز به طور مناسب گرم و خنک شود. کرة ماه نیز با در نظر گرفتن نیروی جاذبهای که دارد، در اندازة درست و در فاصلة صحیحی از کرة زمین قرار گرفته است. کرة ماه باعث ایجاد جزر و مد و حرکات مهمی در اقیانوسها میشود که در نتیجة این حرکات آب اقیانوسها راکد و ساکن نمیماند و در عین حال از سرازیر شدن آب حجیم اقیانوسها به قارهها نیز جلوگیری میشود. (برگرفته از: شگفتیهای خلقت خداوند، انجمن علوم مودی، شیکاگو، ایلینوی) آب . . . بیرنگ، بیبو و بدون طعم است لیکن هیچ موجود زندهای بدون آن قادر به ادامة حیات نیست. بیشترین قسمت گیاهان، حیوانات و انسانها را آب تشکیل میدهد (تقریباً دو سوم از بدن انسان از آب تشکیل شده است). در اینجا خواهید دید که چرا ویژگیهای آب منحصراً برای حیات جانداران مناسب است: آب دارای نقطة جوش و نقطة انجماد بسیار بالایی است. آب به ما این امکان را میدهد که در محیطی که دمای هوا نوسانات متغیری دارد زندگی کنیم و باعث میشود بدن ما دمای ثابت 37 درجة خود را حفظ کند. آب حلالی جامع میباشد. این خاصیت آب باعث میگردد که هزاران نوع مواد شیمیایی مانند مواد معدنی و مغذی به تمامی قسمتهای مختلف بدن ما برسد و حتی در کوچکترین رگهای خونی ما نیز جریان پیدا کند. آب دارای خاصیت منحصر به فردی است، یعنی تمایل به کشش به سمت بالا را دارد. به خاطر این خاصیت، آب این قابلیت را دارد که در گیاهان، علیرغم وجود نیروی جاذبة زمین به سمت بالا حرکت کند و آب و مواد معدنی مورد نیاز برای حیات گیاهان را حتی در بلندترین درختان نیز فراهم سازد. در زمستان، آب از سطح به سمت پایین یخ میزند و قابلیت آن را دارد تا شناور شود، بنابراین ماهیان میتوانند در فصل زمستان زنده بمانند. نود و هفت درصد از آبهای کرة زمین را اقیانوسها تشکیل میدهند. بر روی کرة ما سیستمی طراحی شده است که نمک را از آب اقیانوسها جدا کرده و آب عاری از نمک را در تمامی نقاط کرة زمین تقسیم میکند. با تبخیر آب اقیانوسها، نمک آن باقی مانده و ابرها تشکیل میشوند. باد قادر است تا به راحتی ابرها را پراکنده ساخته و در نتیجه آب در تمامی نقاط کرة زمین برای مصرف گیاهان، حیوانات و انسان مهیا میشود. این یک سیستم پالایش و تامینکننده آب است که به صورت چرخه عمل کرده و آب لازم برای بقای حیات بر روی کرة زمین را به طور مداوم قابل استفاده میسازد. مغز انسان . . . همزمان و در آن واحد حجم شگفتانگیزی از اطلاعات را دریافت میکند. مغز شما قادر است اطلاعاتی از قبیل رنگها و اشیائی را که میبینید، دمای محیط اطراف، مقدار فشاری که پای شما بر زمین وارد میکند، صداهای پیرامونتان، احساس خشکی دهانتان و حتی نوع جنس صفحة کلید کامپیوترتان را دریافت کند. مغز شما محل تجمع و دریافت تمامی احساسات، افکار و خاطرات شما میباشد. مغز شما در آن واحد مراقب و پیگیر اعمال دیگری است که در بدن شما در حال انجام گرفتن است مانند الگوی تنفسی، حرکات پلک، گرسنگی و حرکات ماهیچههای دستان شما. مغز انسان میتواند در هر ثانیه بیش از یک میلیون پیام را دریافت کند. مغز شما تمامی دادهها را سنجیده و پیامهایی که از اهمیت چندانی برخوردار نیستند را تصفیه میکند. در نتیجة عمل غربال اطلاعات و دادهها، برای شما این امکان به وجود میآید که در دنیای خود بتوانید تمرکز کرده و عملکردی موثر داشته باشید. آیا به نظر شما مغزی که دارای چنین قابلیتی است که میتواند در هر ثانیه با بیش از یک میلیون اطلاعات مختلف سر و کار داشته باشد، در حالی که همزمان اهمیت این اطلاعات را نیز سنجیده و به شما این امکان را میدهد تا در ارتباط با معتبرترین اطلاعات موجود عمل کنید، ممکن است بر حسب شانس و اتفاقی به وجود آمده باشد؟ آیا صرفاً علل بیولوژیکی باعث شدهاند تا بافتهای مناسب، جریان خون و یاختههای عصبی شکل بگیرند؟ مغز انسان تنها یک عضو حیرتانگیز نیست که وظایفی بر عهده دارد، بلکه بیش از یک عضو است. مغز انسان دارای هوش و فراست است، مغز قابلیت استدلال، احساس، حرکت و ارتباطسنجی را دارد. چگونه میتوان مغز انسان را توضیح داد؟ اگر قبول نکنیم که خدا وجود دارد، گزینة دیگر این است که باور کنیم هر آنچه پیرامون ما وجود دارد در اثر عوامل طبیعی و کاملاً تصادفی به وجود آمده است. فرض کنیم کسی تاس میریزد. در این صورت ممکن است تاسها طوری بغلتند که شخص بتواند جفت شش بیاورد. اما اگر تاسها کاملاً سفید باشند و هیچ نقطهای بر روی آنها وجود نداشته باشد، آنگاه ممکن نیست با غلتاندن تاسها بر روی آنها نقطه پدید آید. پاستور، قرنها پیش (هنوز هم علم این گفته را تایید میکند) ثابت کرد که ممکن نیست زندگی و حیات از یک منبع غیر جاندار به وجود بیاید. پس حیات انسان، حیوان و گیاه از کجا آمده است؟ توضیحات نارسا و ناکافی که عوامل طبیعی را باعث ایجاد حیات میداند، قادر نیست میزان اطلاعات دقیق موجود در DNA انسان را توضیح دهد. کسی که وجود خدا را حذف میکند، به این نتیجهگیری و توضیح بسنده میکند که هر آنچه پیرامون ما وجود دارد، بدون دلیل، بدون هیچ طراحی و صرفاً از روی بخت و اقبال خوب به وجود آمده است. چنین شخصی میخواهد با دیدی عقلانی و روشنفکرانه، این طراحی پیچیده را به شانس و اقبال نسبت دهد. این سخن به این معنا نیست که اگر تعداد قابل قبولی از مردم بر باور موضوعی اتفاق نظر داشته باشند، پس لزوماً آن موضوع حقیقت دارد. برای مثال علم حقایق جدیدی را در رابطه با جهان هستی و کائنات کشف کرده است که نظریات و نتایج قبلی را مردود میسازد. اما علیرغم پیشرفت علم، هیچ کشف جدیدی نتوانسته است این احتمال قریب به یقین که یک موجود هوشمند در کار خلقت دست داشته است را نقض کند. در حقیقت هر چه علوم مختلف دربارة زندگی انسان و جهان هستی کشفیات بیشتری میکنند، بیش از پیش متوجه پیچیدگی و طراحی دقیق در کار خلقت میشوند. به جای اینکه کشفیات دانشمندان حقیقت وجود خدا را کمرنگ کند، با زیادتر شدن شواهد و مدارک، افکار را به سمت وجود منبعی هوشمند و آگاه هدایت میکند. ولی مدارک عینی و قابل مشاهده، تنها دلایل اثبات وجود خدا نیستند. نکتة بزرگتری نیز وجود دارد. در طول تاریخ، میلیاردها نفر در دنیا در رابطه با موضوع وجود خدا، با اعتقادی راسخ، شهادتهایی قطعی و محکم دادهاند. پایه و مبنای این شهادتها بر اساس رابطة شخصی و معقول آنها با خداوند بوده است. امروزه میلیونها نفر قادرند تا شرحی کامل، همراه با جزئیات را که از تجربیات شخصی خود با خدا داشتهاند بیان کنند. برای مثال آنها میتوانند به موضوعاتی از این قبیل که چگونه پاسخ دعاهای خود را دریافت کردهاند، راههای شگفتانگیزی که خدا نیازهای آنها را برآورده ساخته است و یا طریقهای عجیبی که خداوند آنها را هنگام اخذ تصمیمات مهم راهنمایی نموده است، اشاره کنند. آنها نه تنها میتوانند ایمان خود را برای شما توصیف کنند بلکه قادرند تا از کارهایی که خدا در زندگیشان انجام داده است شرحی کامل و به تفصیل در اختیار شما قرار دهند. بسیاری از مردم اطمینان دارند که خدایی بامحبت وجود دارد که وفاداری خود را به آنها نشان داده است. اگر شما در ارتباط با وجود خدا و عقاید مذهبی شخصی شکاک هستید، آیا قادرید با قاطعیت اعلام کنید که: «کاملاً حق با من است و دیگران دربارة خدا اشتباه میکنند؟» من خود زمانی یک ملحد بودم. مانند اغلب ملحدین، موضوع ایمان مردم به خدا مرا بسیار آزار میداد. نمیدانم چرا ما منکران خدا این همه وقت، توجه و انرژی خود را صرف تکذیب کردن چیزی میکنیم که حتی باور نداریم وجود دارد؟! چه عاملی باعث میشود ما اینگونه رفتار کنیم؟ زمانی که من یک ملحد بودم، غرض و مقصود خود را با کمک و حمایت از مردم فقیر و بیچاره نشان میدادم، میخواستم از خواب و خیال بیدارشان کنم و به آنها کمک کنم تا متوجه شوند که امیدشان کاملاً واهی و بیهوده است. اگر بخواهم صادق باشم باید اعتراف کنم که انگیزة دیگری نیز داشتم. در حالی که ایمانداران را به مبارزه میطلبیدم، کنجکاو بودم ببینم که آیا آنها میتوانند مرا طور دیگری متقاعد بسازند یا خیر. قسمتی از تلاش و کوششم این بود که از موضوع مورد بحث دربارة خدا رهایی یابم. اگر میتوانستم به طور قاطع و نهایی به ایمانداران ثابت کنم که آنها در اشتباه هستند، آن موقع دیگر بحثی در میان نبود و من میتوانستم به راحتی و آزادانه به دنبال زندگی خود بروم. من این را درک نمیکردم که چرا موضوع و بحث خداوند تا این حد بر ذهن من سنگینی کرده و فکرم را مشغول خود ساخته بود. دلیلش این بود که خدا بر این موضوع اصرار میورزید. من به این نتیجه رسیدهام که خدا میخواهد تا ما او را بشناسیم. خداوند ما را با این هدف و مقصود خلق کرده است که او را بشناسیم. خداوند با شواهدی که وجودش را ثابت میکند ما را احاطه کرده و این پرسش را درست روبروی ما قرار داده است که آیا او واقعاً وجود دارد یا خیر. من قادر نبودم از این فکر که ممکن است خدا واقعاً وجود داشته باشد خلاصی و رهایی یابم. در واقع روزی که این واقعیت را تصدیق کردم که خدا وجود دارد، دعای من اینگونه شروع شد: «خیلی خوب، تو برنده شدی . . .» ممکن است دلیل نهفتهای که باعث میشود منکرین خدا هنگام روبرو شدن با ایمانداران تا این حد احساس ناراحتی و پریشانی کنند، این باشد که خداوند فعالانه دارد آنها را تعاقب میکند. من تنها کسی نیستم که چنین تجربهای را داشته است. مالکوم ماگریج که یک مولف سوسیالیست و فلسفی است، میگوید: «من به نوعی این تصور و اندیشه را داشتم که در کنار تحقیق و جستجویی که انجام میدادم کسی در تعقیبم بود.» سی. اس. لوییس میگوید که به خاطر دارد: « ... شبهای متوالی زمانی که حتی برای یک لحظه ذهنم از کار دور میشد، احساس میکردم کسی که به هیچ عنوان مشتاق نبودم ملاقاتش کنم بیامان و پیوسته سعی میکرد به من نزدیک شود. بالاخره تسلیم شدم و پذیرفتم که خدا، خداست و زانو زده دعا کردم. شاید آن شب من در تمام انگلستان محزونترین و بیمیلترین کسی بودم که زندگیاش تغییر کرده بود.» در نتیجة شناخت خدا، لوییس کتابی با عنوان «متعجب از مسرت و شادی» نوشت. من نیز هیچ توقع و انتظاری جز این نداشتم که وجود خدا را آنگونه که مستحق بود تصدیق کنم. با این حال پس از گذشت چندین ماه از محبتی که خدا نسبت به من داشت شگفتزده شدم. چرا عیسی؟ اگر به مذاهب و ادیان بزرگی که در دنیا وجود دارد نگاه کنید در مییابید که بودا، محمد، کنفسیوس و موسی همگی خود را معلمین و یا انبیا معرفی کردهاند. هیچکدام از آنها ادعا نکردند که با خداوند برابرند. حیرتانگیز است، اما عیسی این ادعا را کرد. این موردی است که عیسی را از دیگران متمایز میسازد. عیسی گفت که خداوند وجود دارد و شما دارید به او نگاه میکنید. اگرچه او داشت دربارة پدر آسمانی خود که در بهشت است سخن میگفت، اما این سخن از موضع جدایی و دوری نبود، بلکه از موضع یک اتحاد و همبستگی نزدیک و بینظیر بین تمامی نوع بشر بود. عیسی فرمود هر کس که او را دیده است پدرش را دیده است و هر کس که به او ایمان آورد به پدر ایمان آورده است. عیسی فرمود: «من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در ظلمت سالک نشود بلکه نور حیات را یابد.» (یوحنا 8 : 12) عیسی ادعا نمود که صفاتی را داراست که صرفاً متعلق به خداست: قادر است گناهان انسان را ببخشد، انسان را از عادت گناه کردن رها سازد، به انسان یک زندگی پر برکت ببخشد و حیات ابدی را در بهشت به انسان بدهد. برخلاف تعلیمدهندگان دیگر که مردم را متوجه سخنان خود میساختند، عیسی مردم را متوجه خود ساخت. عیسی نگفت: «از سخنان من پیروی و اطاعت کنید تا حقیقت را بیابید.» عیسی گفت: «من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز به وسیلة من نمیآید.» (یوحنا 14 : 6) عیسی چه گواه و دلیلی ارائه نمود تا ثابت کند که او الهی است؟ او کارهایی را انجام داد که دیگران قادر به انجامش نبودند. عیسی معجزه کرد. او بیماران را شفا داد . . . نابینایان، لنگان و ناشنوایان را شفا داد و حتی چند نفر را از مردگان زنده کرد. عیسی بر روی اشیاء بیجان نیز قدرت داشت . . . عیسی برای سیر کردن هزاران نفر، از هیچ غذا به وجود آورد. او بر روی نیروهای طبیعت نیز تسلط داشت و معجزه مینمود . . . عیسی بر روی دریاچه راه رفت و به خاطر دوستانی که در دریاچه داشت به طوفان خشمگین و خروشان دستور داد تا آرام گیرد. همه جا مردم به دنبال عیسی راه میافتادند زیرا که او دائماً نیازهای آنها را برآورده میساخت و معجزه میکرد. عیسی فرمود: «مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والا مرا به سبب آن اعمال تصدیق کنید.» (یوحنا 14 : 11) عیسی مسیح نشان داد که خداوند ملایم و مهربان است و به خوبی از خودمحوریهای ما و نقاط ضعف و کاستیهای ما آگاه است. اما علیرغم تمامی اینها او مشتاق است تا با ما رابطه داشته باشد. عیسی این واقعیت را آشکار نمود که اگرچه خداوند به چشم یک گناهکار به ما نگاه میکند که سزاوار مجازات است، لیکن به جهت محبتی که او نسبت به ما دارد نقشة خود را تغییر داد و طرح دیگری برای ما آماده نمود. خداوند خود به شکل انسان در آمد و مجازات گناهان ما را پذیرفت. آیا به نظر شما مضحک است؟ شاید، ولی بسیاری از پدران بامحبت در بخش سرطان بیمارستانهای کودکان حاضرند تا با مسرت تمام جای خود را با فرزندشان عوض کنند، البته اگر این امکان وجود داشت. کتاب مقدس میفرماید دلیل اینکه ما خدا را دوست میداریم آن است که اول او ما را دوست داشته و به ما محبت نموده است. عیسی به جای ما مرد تا ما بخشوده شویم. در بین تمامی ادیان شناخته شده، تنها توسط عیسی مسیح است که شما میتوانید تلاش خدا برای رسیدن و نزدیک شدن به انسان را ببینید. تنها از طریق عیسی مسیح این امکان وجود دارد که با خدا ارتباط برقرار کنیم. عیسی ثابت نمود که قلبی الهی و پر از مهر و محبت دارد، تمامی نیازهای ما را برآورده میسازد و ما را به سوی خود میکشد. به دلیل مرگ و رستاخیز مسیح، او امروز قادر است زندگی جدیدی به ما ببخشد. امروز ما میتوانیم بخشش خدا را دریافت کرده، از جانب او کاملاً پذیرفته شده و محبت خالص و حقیقی او را دریافت کنیم. خداوند میفرماید: «با محبت ازلی تو را دوست داشتم، از این جهت تو را به رحمت جذب نمودم.» (ارمیا 31 : 3) این خداوند است که عمل میکند. آیا خدا وجود دارد؟ اگر مایلید پاسخ این سوال را بدانید، در مورد عیسی مسیح تحقیق کنید. به ما گفته شده است که: «زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانة خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.» (یوحنا 3 : 16) اگرچه خداوند میتواند ما را مجبور سازد تا به او ایمان آوریم، اما او این کار را نمیکند. در عوض او به اندازة کافی شواهد و مدارک برای اثبات وجودش در اختیار ما گذاشته است تا با میل خود به دعوت او پاسخ دهیم. برای مثال فاصلة دقیق و حساب شدة کرة زمین از خورشید، خواص شیمیایی منحصر به فرد آب، مغز انسان،DNA ، تعداد بیشمار مردمی که وجود خدا را تصدیق میکنند، نگرانی قلب و فکر ما برای تشخیص اینکه آیا خداوند وجود دارد یا خیر و میل و اشتیاق خداوند برای اینکه ما از طریق عیسی مسیح او را بشناسیم، از آن جملهاند. اگر مایلید دربارة عیسی و دلایلی که باید به او ایمان آورید بیشتر بدانید، لطفاً: ماورای ایمانی کورکورانه را ملاحظه نمایید. این تصمیم خودتان است و هیچ اجباری در کار نیست. اما اگر مایلید تا گناهانتان به وسیلة خداوند بخشیده شود و رابطة خود را با او آغاز کنید میتوانید همین الان این کار را انجام دهید. از خداوند خواهش کنید تا شما را ببخشد و وارد زندگیتان شود. عیسی فرمود: «اینک بر در ایستاده میکوبم؛ اگر کسی آواز مرا بشنود و در را باز کند، به نزد او در خواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من.» (مکاشفه 3 : 20) اگر مایلید خدا را به قلب خود دعوت کنید ولی مطمئن نیستید که چگونه درخواست خود را در قالب کلمات بیان کنید، این دعا به شما کمک خواهد کرد: «ای عیسی، از تو ممنونم که به خاطر گناهان من جانت را فدا کردی. تو از زندگی من آگاهی و میدانی که محتاج بخشش تو هستم. از تو خواهش میکنم که هم اکنون گناهان مرا بخشیده و وارد زندگی من شوی. من مایلم تا تو را به واقع بشناسم. هم اینک وارد زندگی من شو. از تو ممنونم که مایل بودی تا با من رابطه داشته باشی. آمین.» خداوند به رابطة خود با شما به عنوان یک رابطة دائمی نگاه میکند. بنا به اظهار تمامی کسانی که به عیسی ایمان دارند، عیسی دربارة ما فرمود: «گوسفندان من آواز مرا میشنوند و من آنها را میشناسم و مرا متابعت میکنند. و من به آنها حیات جاودانی میدهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچکس آنها را از دست من نخواهد گرفت.» (یوحنا 10 : 27 - 28) امروز می خوام گزیده ای از دفتر خاطرات وودی آلن رو بذارم که بعد مرگش منتشر شده.. شب را به صبح رساندن هر شب سخت تر و سخت تر می شود. دیشب این حس کلافه کننده به من دست داد که یک عده می خواهند توی اتاقم بریزند و مرا حسابی شامپو بزنند. اما چرا؟ خیالاتی شده بودم و به نظرم هیئت هایی شبح وار می دیدم. درست سر ساعت سه ی صبح، لباس زیری که روی صندلی انداخته بودم، به نظرم شبیه قیصر شده بود؛ قیصری که اسکیت هم به پاهای بسته بود. بالاخره وقتی به خواب رفتم همان کابوسِ وحشتناک را دیدم که در آن، یک موش خرما می خواهد بلیتِ لاتاری مرا صاحب شود افتضاحه! حس می کنم که سِل من بدتر شده، همچنین آسمم. سینه ام خِس خِس می کند و نفسم به زور بالا می آیدو بیشتر وقت ها سرگیجه دارم. سرفه های شدید می کنم تا جایی که از حالمی روم. اتاقم نم دارد. سرما از تنم بیرون نمی رود و تپش قلب دارم. ضمنا" متوجه شدم که دستمال هایم تمام شده – آخر تا کی این وضع ادامه دارد؟ ایده ی یک داستان: مردی بیدار می شود و می بیند طوطی اش وزیر کشاورزی شده. از حسادت می سوزد و با تفنگ خودکشی می کند. اما متاسفانه تفنگ، از آن هایی است که با چکاندن ماشه یک پرچم کوچک از لوله اش بیرون می زند و رویش نوشته: «بنگ!» پرچم یک چشم او را کور می کند، ولی زنده می ماند – انسان عبرت گرفته ای که برای اولین بار، از خوشی های ساده ی زندگی، مثل زراعت و نشستن روی شلنگ هوا لذت می برد. فکر: چرا آدم دست به جنایت می زند؟ به خاطر غذا این کار را می کند. و نه فقط غذا: بیش تر وقت ها نوشیدنی هم باید باشد! یک بار دیگر سعی کردم خودکشی کنم. این دفعه دماغم را خیس کردم و کردم توی سرپیچ لامپ، متاسفانه سیم کشی اتصال کرد و فیوز پرید و فقط یخچالم را زدم چپه کردم. من هنوز در اندیشه مرگ، ماتم گرفته ام. به فکر فرو رفته ام که آیا زندگی پس از مرگی هم وجود دارد؟ و اگر دارد، می شود آن جا بیست و یک بازی کرد؟ آیا باید با W. ازدواج کنم؟ البته که نه، اگر باقی حروف اسمش را به من نگوید. همین طور در مورد سابقه ی کاری اش. از زنی به زیبائی او چطور می توانم بخواهم که از تماشای مسابقه ی برزگ اسکیت بگذرد؟ تصمیم گیری ... امروز در یک مراسم تشییع جنازه به برادرم، برخوردم. پانزده سال بود که همدیگر را ندیده بودیم. اما او طبق معمول یک آبدان خوک از جیبش درآورد و به سرو کله ی من زد. زمان کمکم کرده تا او را بهتر درک کنم. بالاخره متوجه شدم که می گفت: من «یک جانور نفرت انگیزم که باید نسلم را از روی زمین برداشت». البته تذکر او بیش تر از روی محبت بود تا خشم و نفرت. از حق نگذریم: او همیشه خیلی از من باهو تر و زیرک تر و با فرهنگ تر بود. تحصیلاتش هم از من بهتر است، فقط مانده ام حیران که چطور هنوز در مک دونالد کار می کند! امیلی دیکنسون شاعر چقدر در اشتباه بود: امید «یک چیز با بال و پر» نیست. چی با بال و پر، از قرار معلوم، برادرزاده ی من است. باید او را هر چه زودتر به زوریخ پی یک روان پزشک متخصص ببرم! امروز با مِلنیک قهوه خوردیم. او با من درباره ی این ایده صحبت می کرد که چه می شود اگر همه ی کارمندان رسمی دولت مثل مرغ ها لباس بپوشند. بعد از ظهر که قدم می زدم، باز هم فکرهای شومی در سرم بود. چه چیز مرگ مرا این قدر نگران می کند؟ شاید ساعات ]احتضار[. مِلنیک می گوید که روح، ابدی و نامیراست و پس از نابودی بدن هم به زندگی ادامه می دهد. اما اگر روح من بدون بدنم وجود داشته باشد، مطمئنم که همه ی لباس هایم گل و گشاد می شوند. آه بسه دیگه ... دیشب همه ی نمایشنامه ها و شعرهایم را سوزاندم. خنده دار این که، وقتی شاهکارم پنگوئن سیاه را می سوزاندم، اتاقم آتش گرفت و حالا من مانده ام و شکایت آدم هایی به اسم پین چانک و اشلوسر . حق با کیرکه گار بود. امروز غروبی سرخ و زرد را دیدم وفکر کردم: من چقدر ناچیزم! البته دیروز هم باران آمد و من همین فکر را کردم. باز هم احساس نفرت از خود بر من غلبه کرد و دوباره فکر خودکشی به سرم زد – و این بار با تنفس کنار یک مامور شرکت بیمع و مسموم شدن و مردن! ایده ای برای یک داستان: عده ای سگ آبی تالار کارنگی را اشغال می کنند و ]نمایشنامه ی[ «وٌزِک » را اجراة می کنند. (مضمون قوی ای دارد. اما ساختارش را چه کنم؟) ای خدای مهربان! چرا من این قدر گناهکارم؟ آیا به خاطر این است که از پدرم نفرت داشتم؟ شاید به خاطر آن واقعه ی «گوشت گوساله ی پخته شده با پنیر پارمژان » باشد. خوب، نوی کیف بغلی او چه کار می کرد؟ اگرمن حرف او را گوش کرده بودم، می بایست برای امرار معاشم، کلاه قالب می گرفتم. صدایش هنوز توی گوشم است که می گفت: «قالب گرفتن – همین و بس». عکس العملش را به خاطر می آورم وقتی به او گفتم می خواهم نویسنده شوم. او گفت:«تنها وقتی می توانی بنویسی، که همدست جغد باشی.» هنوز نمی فهمم منظورش چه بود. چه مرد غمگینی! وقتی اولین نمایشنامه ام – کیسه ی گوز – در تماشاخانه لیکئوم به روی صحنه آمد، در شب افتتاحیه او با لباس رسمی و یک ماسک ضدگاز حاضر شد. داستان کوتاه: مردی، صبح از خواب بیدار می شود و متوجه می شود تغییر حالت داده و به صورت ستون های اتاق خودش در آمده. (این ایده می تواند در سطوح مختلفی کارکرد داشته باشد. از جنبه ی روانشناختی، همان اصل فلسفی کروگر – شاگرد فروید – است که تمایلات جنسی در ژامبون را کشف کرد.) تصمیم گرفته ام نامزدی ام را با W. به هم بزنم. او نوشته های مرا درک نمی کند و دیشب گفت که مقاله ی «نقد حقیقت متافیزیکی» من، او را به یاد فرودگاه می اندازد. با هم بحث کردیم و او دوباره موضوع بچه ها را به میان آورد، اما من قانعش کردم که آن ها خیلی کوچک خواهند بود. هر چه بود، بالاخره مجبور شدم نامزدی ام با W. را به هم بزنم. زیرا از بخت خوش، او با یک دلقک حرفه ای سیرک، به فنلاند گریخت. به گمانم این طوری بهتر شد، با این که یکی دیگر از آن حمله ها به سراغم آمد که شروع می کنم از گوشم سرفه کردن. آیا من خدا را باور دارم؟ تا قبل از تصادف مادرم، داشتم. مادرم پایش روی پیراشکی گوشت سٌرید و زمین خودر و طحالش را سوراخ کرد او ماه ها در خالت اغماة بود و هیچ کاری نمی توانست بکند به جز خواندن آواز «گرانادا» برای یک ماهی کیلکای خیالی. چرا این زن در بهترین سال های زندگیش، این قدر مصیبت زده و بدبخت بود – چون در جوانی اش جرات کرده بود آداب و رسوم عرفی را نادیده بگیرد و روز عروسی اش، یک پاکت کاغذ قهوه ای را روی سرش کشیده بود. و چطور می توانم خدا را باور داشته باشم وقتی همین هفته ی گذشته، زبانم لای غلتک یک ماشین تحریر برقی گیر کرد؟ من گرفتار شک ها و شبهه ها هستم، اگرهمه چیز توهم باشد و هیچ چیزی وجود نداشته باشد چه؟ اگر این طور باشد آن وقت مسلما" بهای گزافی برای خرید فرشم پرداخته ام، ای کاش خدا نشانه ای واضح و روشنی از وجود خودش به من می داد! مثل یک حساب پس انداز بزرگ در یکی از بانک های سوئیس. ایده نمایشنامه: شخصیتی براساس شخصیت پدرم. اما نه با شست پایی به آن بزرگی و برجستگی. او را به دانشگاه سوربون می فرستند تا در رشته ی سازدهنی تحصیل کند. در پایان، او می میرد بدون آن که به تنها آروزی زندگی اش برسد که تا کمر توی آب گوشت بنشیند. (یک پرده ی دوم نمایش عالی و درخشان هم به نظرم آمده که در آن، دو کوتوله با یک سر بریده در محموله ای از توپ های والیبال مواجه شدند.) از کتاب بی بال و پر نشر ماه ریز این داستان رو جای دیگه پیدا نمیکنید .!! سلام دوستان می خوام دوبیتی های فایز دشتستانی رو براتون بذارم شاید به این دلیل خوب نمی شناسینش که به سختی بقیه ی شاعرهای زمانش شعر نگفته ولی خوش است هر آن چه از دل برآید از دل گفته افسانه ی قشنگ و عشقی معشوقش رو هم براتون گذاشتم قبلش بخونین: داستان افسانه ای زندگی فایز دشتستانی: اسم اصلی او محمدعلی است.در کودکی پدر خود را از دست داد اما مادرش همه ی توان خود را برای تربیت فایز جوان به کار برد.چون فایز به جوانی رسید کمر بر خدمت مادر پیر وفرتوت خود بست. بیشتر دوران جوانی فایز به خدمت مادر گذشت مادر نیز تنها می توانست در حق فرزندش دعا کند.همه وقت از خدا می خواست تاپسر ش را با حور و پری دمساز گرداند. فایز از همان دوران کودکی چوپان بود در آن ناحیه که او گوسفندانش را به چرا می برداستخری بود. در ظهری داغ تصمیم گرفت تا گله را به آن آبگیر ببرد تا گوسفندان سیراب شوند. همان طور که می رفت از دور چند نفر را دید که در آب شنا می کردند. کم کم واضح تر دید نزدیک تر آمد وپشت درختانی که در آن حوالی بود پنهان شد. همان طور که آنان را نظاره می کردفکری به شوخی از ذهنش گذشت.دست دراز کرد و لباسی را که متعلق به یکی از شناگران بود برداشت. پریان شناگر که وجود غریبه ای را حس کردندشتابان از آب بیرون آمدند جامه بر تن کردند وگریختندجز آن که لباسش را چوپان شوخ ربوده بود. پس همان طور در آب ماند. گفت وشنود پری و فایز جالب است.پری گفت:من از پریان هستم . ما را با انسان کاری نیست جامه ام را بده در عوض هر آن چه بخواهی به تو می دهم. فایز گفت:تنها به شرطی جامه ات را میدهم که همسری مرا قبول کنی!پری التماس کردکه چیزی از زر و مال بخواهد اما فایز نپذیرفت. پری که چاره نمی دید گفت پس من هم شرطی دارم. فایز گفت:شرط تو چیست؟ پری گفت از این پس هر رفتار عجیبی از من دیدی فراموش کنی و به کسی چیزی نگویی. فایز پذیرفت و زندگی آن دو شروع شد. زمان گذشت تا آنها صاحب دو فرزند شدند. فایز در اوج خوشبختی بودکه ناگاه خار اندوهی توانسوز به قلبش خلید. در شامگاهی مادرش چشم از جهان فرو بست. دوستان و آشنایان به تسلیت گویی آمدند در همین حال فایز دیدکه پری پرید ودر طاقچه ی اتاق نشست و این حرکت عروس مادر شوهر مرده خنده ی همگان را برانگیخت. فایز با دیدن این صحنه شرمسار شد . اما بنابر قولی که به پری داده بود هیچ نگفت. آن شب گذشت و روز بعد در مراسم تشییع جنازه هنگام برداشتن جنازه و بیرون بردن جسد مادر پریزاد ناگهان با صدای بلند شروع به خنده کرد، به طوری که توجه همگان را برانگیخت. این بار نیز عرق شرم و خجالت بر پیشانی فایز نشست، اما هیچ نگفت. تحمل می کرد بنابر قولش. بالا خره مادر را به خاک سپردندو فایز که گویی همه ی زندگی از کف داده بود با چشمانی اشکبار به خانه آمد و زانوی غم بغل گرفت. اما روز بعد حادثه ای دیگر رخ دادکه فایز را تا همیشه آواره کرد. فایز پس از نماز ظهر دید که گرگی درنده آمد و وارد اتاق شد. پری بلافاصله یکی از فرزندانش را به گرگ داد. گرگ گلوی طفل را درید و با خود برد. اندکی بعد دوباره ظاهر شد پری این بار طفل دیگرش را به گرگ سپرد. اینک فایز به اوج جنون رسیده بود. از یک سو غم از دست دادن مادر واز سوی دیگرربودن دو کودکش توسط گرگ که پری آنان را با دست خود به حیوان سپرده بود و از دیگر سو قولی که به پری داده بود. قرارش را زیر پا گذاشت و از او پرسید: تو به هنگام مرگ مادرم در طاقچه نشستی و مردم را خنداندی،مرا شرمنده کردی. به هنگام تشییع جنازه قهقهه سر دادی و باز شرمسارم کردی. این ها را من ندیده گرفتم. اما سپردن بچه ها به گرگ دیگر چه ماجرایی بود؟ باید به من بگویی چرا جگر گوشه هایم را به دامان مرگ سپردی؟ پری خیره به چشمان فایز نگریست . دیگر همه چیز تمام شده بود. پیمان آن دو شکسته شده بود دیگر ادامه ی زندگی برایشان ناممکن بود. پری گفت اکنون که پیمان شکنی کردی بگذار به تو بگویم: اولاً: رفتن من روی طاقچه به این دلیل است که وقتی کسی می میرد اطراف او و همه جا گرداگرد او را خون می گیرد . چون من پاک و مطهر هستم رفتم روی طاقچه که ناپاک نشوم وشما انسانها از درک آن عاجزید. ثانیاً : چون مرده را حرکت می دهند اعمال نیک و ثواب هایش پیشاپیش جنازه توسط فرشتگان حمل می شود و چون مادر تو در تمتم زندگی اش ، یک قص نان و یک لنگه کفش خیرات داده بود خنده ام گرفت. ثالثاً: گرگی که فرزندان تو را برد برادرم بود که می خواست از آن ها پری بسازد. فایز دیگر هیچ نگفت. پس از خواندن نماز عصر دید که هر دو فرزندش باز آمده اند.اما پریزاد از در دیگر خارج شد ورفت!....... دیگر تا آخر عمر فایز آشکار به چشمان شاعر شوریده حال نشد . فایز تا آخرین لحظات زندگی در غم دوری پری سوخت. *********************************************************** سحرگه برگ گل تر شد ز شبنم نسیم آهسته زلفش ریخت بر هم بیاور عطر زلفش سوی فایز مرا فارغ کن از غم های عالم ************* گهی کج می کنی زلفت گهی راست بگفت:از بهر بیم خصم فایز که یعنی:مار و عقرب هر دو با ماست؟ ************* دلم را ریش و جانم مبتلا کرد! ز هر دم عشق تو پوشیده فایز ولی، شوق تو رازش برملا کرد ************* ندانم شیشه ی عمر که باشد برو فایز نگه در طالعت کن، که شاید شیشه ی عمر تو باشد! ************* از این زنجیر بهتر پا کشیدن تو ای فایز مکن بازی به زلفش که این مار آخرت خواهد گزیدن ************* که همچون مار،بیرون آیم از پوست مکش فایزکه هجران کشت اورا تن مقتول آزردن نه نیکوست ************* اگر تو مرده شویی، من بمیرم! چو غسلم می دهی با سدر وکافور دو چشمم وا کنم سیرت ببینم ************* مثال رشته تابم دادی ای دل نترسیدی زفردای قیامت به یک لحظه جوابم دادی ای دل! ************* نه گل دارد خیال بی وفایی ولیکن گردش چرخ ستمگر، زند بر هم، رسوم آشنایی ************* خیلی ها فکر می کنن فقط ما مسلمونها روزه میگیرم ولی می دونستین که توی اصول اولیه هر آیین یکتا پرستی روزه نقش مهمی داره: روزه در آیین زرتشت در آیین زرتشت، زرتشتیان باید در سه بخش معنوی شنوایی، اندیشه و احساس همیشه روزه باشند؛ به آن معنا که از طریق این سه حس از نیکی دور نشوند و اندیشه و احساس و شنواییشان همیشه سرشار از نیکی باشد. با اینحال زرتشتیان برای افراط نکردن در خوردن گوشت حیوانات روزهای دوم، دوازدهم، چهاردهم و بیست و یکم هر ماه از خوردن گوشت پرهیز میکنند. همچنین زرتشتیان پس از مرگ یکی از نزدیکان، به مدت سه شب از پختن یا خوردن گوشت پرهیز میکنند. روزه در آیین یهودیت یهودیها در یوم کیپور (yom kippur) روزه میگیرند. یوم کیپور در ماه سپتامبر یا اکتبر است که تعطیلی مذهبی یهودیان میباشد و مردم در آن روز روزه میگیرند و در کنیسه، دعای صبر میخوانند. آن روز را، روز کفاره هم میگویند. یهودیان شش روز دیگر را نیز روزه میگیرند که tisha bav (نهم آوریل، روزی که معبد یهودیان در آن روزتخریب شد) از آن جمله است. در «یوم کیپور» و tisha bav خوردن و آشامیدن از زمان غروب آفتاب تا غروب بعدی به مدت 24 ساعت ممنوع است، در حالی که در سایر ایام روزهشان، این محدودیت از طلوع تا غروب آفتاب است. هدف از روزه در دین یهودیت، استغفار از گناهان یا درخواست حاجت خاصی از خداست. روزه در آیین مسیحیت روزه مسیحیان در زمان و تحت قوانین مذهبی خاصی صورت نمیگیرد. آنها آزاد هستند که در هر زمان، با هدایت روح خدا، بهطور انفرادی یا دستجمعی، برای یک روز یا روزهای متعدد و یا حتی برای چند ساعت، روزه بگیرند. ضمناً در روزه مسیحی میتوان از یک یا چند وعده غذا صرف نظر کرد و یا حتی از خوردن بعضی مواد غذایی خودداری نمود. هدف اصلی روزه در دین مسیح این است که با فروتنی به خدا تقرب جوید و اوقاتی را در دعا و مناجات به سر ببرد . روزه در دین مسیح، بهمنظور صواب و ریاضت و یا بهدست آوردن دل خدا و نجات از گناه، بجا آورده نمیشود، زیرا با ریخته شدن خون مسیح بر صلیب و مرگ و دفن و قیام او از مردگان، نجات از گناه و طریق راه یافتن انسان به حضور خدا، مهیا گردیده است. دلایل روحانی روزه مسیحیان را این گونه بر شمردهاند. روزه کمک میکند که: 1- دل ما در حضور خدا نرم و فروتن باشد. 2- به صدا و هدایت و حضور خدا حساس باشیم. 3- نفس سرکش ما ضعیف و سرکوب باشد. 4- پرستش و دعای مسیحی ما قویتر و مؤثرتر باشد. مسیحیت فرقههای زیادی دارد که شاید به دلیل عدم تفاهم بر روی اصول دینی، فرهنگ متفاوت مسیحیان و سلیقههای شخصی و گاهی تفاوت اعتقادی بین این فرقهها آنقدر زیاد است که هر کدام دین متفاوتی به نظر آیند و روزه در هر فرقه به شکلی متفاوت صورت میگیرد. کاتولیکها در روزهای چهارشنبه خاکستر «ash wednesday» (اولین روز ایام روزه مسیحیان) و جمعههای ایام روزه «lent» و جمعه پاک «good friday» روزه میگیرند و از خوردن گوشت خودداری میکنند. کاتولیکها قرنهای متمادی از خوردن این ماده غذایی در تمام جمعهها منع شده بودند، اما از اواسط دهه 1960 خودداری از مصرف گوشت در جمعههای خارج از ایام روزه، به نظر محلی و شخصی افراد واگذار شد. در روز چهارشنبه خاکستر و جمعه پاک، خوردن دو وعده غذایی کوچک و یک وعده غذایی عادی جایز است، اما خوردن گوشت ممنوع است. در سایر جمعههای ایام روزه نیز مصرف هر نوع گوشتی حرام است. برای روزههای اختیاری در روزهای جمعه، برخی افراد به جای خودداری از غذا خوردن، ریاضت دیگری را برای تقرب در نظر میگیرند یا نماز مخصوصی را میخوانند. هدف از این روزه کنترل هواهای نفسانی و ریاضت کشیدن برای بخشایش گناهان و همدردی با فقراست. در فرقه ارتودکس، دورههای متعددی برای روزه وجود دارد که شامل ایام روزه «lent»، روزههای رسولان «apostels»، روزه آسودن یا دورماسیون «dormition»، روزه تولد مسیح «nativity» و روزههای دیگر است. هر چهارشنبه و جمعه، روزهای روزه به شمار میآیند به غیر از آنهایی که در هفتههای خالی از روزه واقع میشوند. در روزه این آیین به طور کلی مصرف گوشت، لبنیات و تخم مرغ ممنوع است. ماهی در برخی روزهای روزه ممنوع است و در بعضی روزها مجاز. ارتدوکسها به این دلیل روزه میگیرند که معتقدند پرهیز از شکمپروری، رحمت خدا را برای آنها به ارمغان میآورد. روزه در آیین پروتستان، قانون جامعی ندارد، بلکه به انتخاب و صلاحدید افراد، کلیساها، مؤسسات یا انجمنهاست. برخی از افراد کلاً از مصرف غذا و نوشیدنی امتناع میکنند؛ بعضی دیگر فقط آب یا آب میوه مینوشند؛ یا اینکه فقط غذاهای مشخصی را میخورند و از غذاهای خاصی امتناع میکنند و با هر وسوسهای مقابله میکنند. هدف از روزه در این آیین، تقویت روح یا به کرسی نشاندن یک سخن حق در جامعه مدنی یا سیاسی است. در فرقه مورمن اولین یکشنبه هر ماه، زمان روزه است. افراد و خانوادهها در صورت تمایل ممکن است روزهای دیگری نیز روزه بگیرند. خودداری از خوردن و آشامیدن برای دو وعده متوالی و نیز بخشیدن غذا یا پول به نیازمندان روزهداری این فرقه است. بعد از روزه اعضای کلیسا در جلسه روزه و شهادت دادن شرکت میکنند. هندوییسم hinduism هندوییسم یکی از قدیمیترین دینهای غیر الهی است که 2500 تا 4000 سال پیش از میلاد، از تمدنی در هند برخاسته است. هندوییسم دین خدایان است که اساس آن اعتقاد بر یگانگی هر چیز است. این کلیت، برهمن نامیده میشود. هندوها معتقدند هدف از زندگی این است که ما درک کنیم بخشی از خدا هستیم که میتوانیم این سطح حیات را ترک کرده و به خدا بازگردیم. این آگاهی حقیقی فقط با ورود به چرخه تولد، مرگ و زندگی که سمسره «samsara» خوانده می شود امکانپذیر است. موفقیت هرکس در این راه با مقدار اعمال خوب و بدش «karma» ارزیابی میشود و تعیین کننده تناسخ بعدی اوست. خدمت به دیگران و قربانی کردن، موجب ارتقای درجه و تولد دوباره فرد در درجه بالاتر میشود و انجام اعمال بد، او را به سطح پایینتر یا حتی به سطح یک حیوان تنزل میدهد. روزه در آیین هندو هندوها معمولاً در روزهای ماه جدید و جشن هایی مانند shivratri، durga puja و puja روزه می گیرند. زنان شمال هند در روز karva chauth هم روزه میگیرند. نحوه روزه بستگی به خود فرد دارد. ممکن است روزه، امتناع از خوردن و آشامیدن هر نوع غذا یا نوشیدنی برای مدت 24ساعت باشد، اما بیشتر شامل نخوردن غذاهای جامد است و نوشیدن مقداری آب یا شیر مجاز است. هدف از این روزه، افزایش تمرکز در مدیتیشن ( یا عبادت برای تطهیر) درون است و گاهی به عنوان دادن یک قربانی در نظر گرفته میشود. بودیسم دین بودا برخاسته از آموزش های سیدارتا گوتاما است که 535 سال پیش از میلاد به ظهور رسید و بودا نام گرفت . بوداییها به اصل تناسخ روح و چرخه حیات معتقدند، بدین صورت که هر کس روند تولد، زندگی و مرگ را میپیماید. پس از این چرخه، اگر فرد وابستگی خود به جسم و علایق را رها کند میتواند نیروانا ( nirvana ) را کسب کند. روزه در آئین بودا همه فرقههای اصلی بودیسم دورههایی برای روزه دارند که معمولاً روزهای چهاردهم ماه و دیگر روزهای مقدس است. در آیین بودا، روزه به معنای خودداری از خوردن غذاهای جامد است، ولی استفاده از برخی مایعات مانعی ندارد. روزه بودائیان روشی برای پاکسازی است. راهبان بودایی تراوادین (theravadin) و تندایی (tendai) برای آزادسازی ذهن روزه میگیرند. بعضی از راهبان بودایی کشور تبت، برای کمک به رسیدن اهداف یوگا ، نظیر انرژی درونی، روزه میگیرند. لاماییسم لاماییستها در هر ماه روزهای 14 و 15 و 29 و 30 تنها از غذای آردی و چای تناول میکنند ولی پارسایان این مذهب در طول این چهار روز تا غروب آفتاب هیچ نمیخورند صابئین صابئین یا مندائیان (پیروان حضرت یحیی) در روزهای ویژهای از سال که آنها را مبطل مینامند از خوردن گوشت، ماهی، تخم مرغ خودداری میکنند. از جمله این روزها 26 و 27 و 28 و 29 و 30 ماه سمبلتا، روزهای ششم و هفتم ماه دولا و روز دوم ماه هطیا است. آنها روزه واقعی را روزهدار بودن اعضا و جوارح آدمی میدانند که در کتاب کنزاربا یا صحف آدم مقدسترین کتاب مندائیها آمده است: «ای مومنان، برایتان گفتم که روزه بزرگ فقط نهی از خوردن و آشامیدن نیست بلکه دیدگانتان را از نگاههای هیز و شیطانی و گوشهایتان را از شنیدن حرفهایی که مردم در خانه خود میزنند برحذر دارید و زبانهایتان را به گفتارهای دروغ و ناپسند نیالایید و .... آیا تا حالا شده ببینید که چرا روزه مییریم ؟ میدونستید که علاوه بر تاثیرات روانی مثبت چه قدر به سلامتی خودتون کمک می کنید در واقع نخوردن غذا واسه ی چند ساعت یه تعادل درست حسابی تو دستگاه گوارشی برقرار میشه البته اگه بتونید همه ی مواد لازمو به بدن برسونین. 1- از غذاهای پُر فیبر، زیاد مصرف کنید. این غذاها شامل: میوه ها، سبزیجات، حبوبات و تمامی غلات می باشد. این ها جزو گروه کربوهیدرات های مفید می باشند. فواید آنها بسیار است، از جمله اینکه: مغذی می باشند، باعث احساس سیری می شوند، نسبتا کم کالری می باشند، 30-20 گرم فیبر مورد نیاز در روز را تامین می کنند، به آرامی هضم می شوند، بنابراین اثر کمتری روی انسولین و قند خون دارند. همچنین دارای ویتامین ها و عناصر معدنی مفید برای سلامتی بدن هستند، مانند: ویتامین C ، ویتامین های گروه B و آهن . 2- در رژیم غذایی خود انواع سبزیجات و میوه های سبز، زرد و نارنجی را قرار دهید. مانند: کلم بروکلی ، هویج و لیمو. این گروه دارای آنتی اکسیدان می باشند که برای حفاظت از بدن در برابر سرطان و بیماری های دیگر بسیار مهم می باشند. بهتر است روزانه 5-4 عدد میوه و سبزی فراوانی مصرف کنید. 3- خوردن شکر و کربوهیدرات های تصفیه شده نظیر: نان سفید و همین طور میان وعده های شور و چرب و چاشنی های تند را در رژیم خود کاهش دهید. بسیاری از غذاهای شیرین، چربی زیادی هم دارند، بنابراین کالری زیادی به بدن فرد می رسانند و فرد میل کمتری به غذاهای مفید پیدا می کند. 4- چربی های حیوانی را مصرف نکنید، زیرا دارای چربی اشباع می باشند که باعث افزایش مقدار کلسترول خون می گردند و مضرات فوق العاده زیادی برای سلامتی دارند. گوشت بدون چربی، مرغ بدون پوست و لبنیات کم چرب یا بدون چربی را مصرف کنید. 5- از روغن های نباتی جامد (روغن های مایع گیاهی هیدروژنه شده) در پخت غذا استفاده نکنید، زیرا این ها تبدیل به چربی های نوع ترانس(چربی های اشباع شده) می گردند. این نوع چربی ها در غذاهای آماده بیرون(فست فودها) نیز یافت می شوند. 6- آجیل و ماهی زیاد مصرف کنید، زیرا دارای چربی غیراشباع(چربی خوب) می باشند. 7- بشقاب خود را پُر نکنید. نه آن قدر غذا زیاد بریزید که نتوانید بخورید و نه آن قدر کم، که گرسنه بمانید. این امر را خصوصا در مورد غذاهای پُر کالری رعایت کنید. 8- کلسترول دریافتی را پایین تر از 300 میلی گرم در روز نگاه دارید. کلسترول در غذاهای حیوانی مانند: گوشت قرمز، مرغ، لبنیات و زرده تخم مرغ یافت می شود. 9- تنوع را در رژیم غذایی رعایت کنید. سعی نکنید احتیاجات غذایی خود را با خوردن یک نوع غذا تامین کنید، زیرا ممکن است شما به ماده مغذی ای احتیاج داشته باشید که در آن غذا موجود نباشد، بنابراین با مصرف انواع غذاها می توانید مطمئن باشید که تمام نیازهای تغذیه ای خود را تامین کرده اید. 10- به مقدار کافی کلسیم مصرف کنید. کلسیم برای استحکام استخوان ها و تقویت دندان ها بسیار مهم است. کلسیم را از منابع کم چرب نظیر: شیر کم چرب یا ماست کم چرب فراهم کنید. اگر شما به مقدار کافی کلسیم را از غذا دریافت نمی کنید، می توانید از مکمل کلسیم(با مشورت پزشک) استفاده کنید. 11- سعی کنید احتیاجات ویتامینی و عناصر معدنی خود را از طریق غذاها برآورده کنید، نه از مکمل های دارویی، زیرا مکمل ها نمی توانند جای غذا را بگیرند. 12- وزن خود را ثابت نگه دارید. ورزش کردن و اصولا فعال بودن را در زندگی روزمره خود فراموش نکنید. در ماه رمضان نیز ورزش کردن را فراموش نکنید. شما می توانید ورزش های کششی انجام دهید یا به پیاده روی بروید. رژیم غذایی+ ورزش= کنترل وزن و سلامتی. 13- در ماه رمضان، مصرف چای و قهوه را محدود کنید، زیرا این مواد باعث افزایش ادرار و از دست دادن آب بدن می شوند. 14- بهتر است مانند سایر اوقات، سه وعده غذایی داشته باشید: سحری، افطار و شام. همچنین بین افطار و شام باید فاصله باشد. 15- برای رفع یبوست و بوی بد دهان ، بهتر است میوه و سبزی را در سه وعده غذایی خود منظور کنید. بهتر است بعد از خوردن سحری، 2-1 عدد میوه و مقداری سبزی مصرف کنید و بقیه میوه و سبزی را در زمان شام مصرف کنید. 16- برای ثابت نگه داشتن قند خون، شیرینی و مواد غذایی ناسالم را استفاده نکنید، بلکه خرما بخورید. 17- در افطار از غذاهای حجیم استفاده نکنید، بلکه بدن خود را آرام آرام برای شام آماده کنید. در غیر این صورت شما دچار انواع بیماری های گوارشی از قبیل: سوزش معده ، نفخ و... می گردید. 18- آب را فراموش نکنید. آب در حدود دو سوم وزن بدن را تشکیل می دهد. آب باعث سرحالی و سرزندگی می شود و همچنین برای رساندن مواد غذایی به اندام های بدن لازم است. لذا توصیه می شود که بعد از افطار آب بنوشید. آب بهتر است ولرم باشد، تا مواد سمی را از راه ادرار و تنفس از بدن خارج کند و همچنین جلوی ورود باکتری های مضر به بدن را بگیرد. 19- برای خوردن سحری وقت کافی قرار دهید و با آرامش و دور از استرس غذای خود را بخورید. 20- بهتر است در وقت سحر از کربوهیدرات های پیچیده استفاده کنید، زیرا این گروه تا 8 ساعت در بدن باقی می مانند. این در حالی است که کربوهیدرات های ساده(مانند: شکر) فقط 3 تا 4 ساعت در بدن می مانند. کربوهیدرات های پیچیده شامل: نان، عدس، جو، غلات، برنج، سیب زمینی ، میوه، سبزیجات و حبوبات می باشند. ماهی پُربرکت همراه با سلامتی و تندرستی را برای شما آرزومندیم. می خوام همه چیزو درمورد کشورهای دنیا بدونین هر روز یک کشور: جغرافیا: کانادا، دومین کشور بزرگ دنیا با ?،???،??? کیلومتر مربع وسعت است و از مجموعه ?? استان و ?سرزمین و در ? منطقه اصلی به نامهای Atlantic, Central, Noth, Prairies و West Coast تشکیل گشته است. فرهنگ و جمعیت هر یک از این بخشها متفاوت و نمایانگر تصویری متفاوت از این کشور پهناور میباشند ?-?- Atlantic- منطقه آتلانتیک ازمجوعه استانهای Nova Scotia, New Brunswick, Prince Edward Island و New Founland & Lanrador تشکیل گشته است. ماهیگیری، کشاورزی، جنگلداری، استخراج معدن و توریست از مهمترین فعالیت های این منطقه به شمار میروند. ?-?- کانادای مرکزی یا Central Canada: از مجموعه استانهای Ontario و Quebec تشکیل گشته است. این منطقه پرجمعیت ترین ناحیه در کشور کانادا است. انتاریو و کبک مجموعا بیشتر از ?/? کل محصولات کانادا را تولید میکنند. ?-?- Prairies: از مجموعه استانهای Manitoba، Saskatchwan و Alberta تشکیل گشته است. بیشتر زمینهای این ناحیه صاف و بارور میباشند و برای کشاورزی ایده آل هستند. همچنین این زمینها غنی از منابع انرژی میباشند. این منطقه از کوههای راکی آغاز شده و در غرب آلبرتا به پایان میرسد. سلسله جبال راکی شامل بلندترین قلل آمریکای شمالی میباشند. ?-?- سواحل غربی یا West Coast: استان British Columbia به دلیل دامنه ها و جنگل های بسار زببایش مشهور میباشد. منابع طبیعی این استان از قبیل چوب و ماهیگیری برای اقتصاد کشور بسیار مهم میباشد. میوه کاری و توریسم از دیگر فعالیتهای مهم این استان میباشد. ?-?- منطقه شمال یا North: این منطقه از مجموعه سه سرزمین کانادا تشکیل میشود. Yokun, Northwest Territoriesو Nunavut. این منطقه ?/? زمینهای کانادا را تشکیل میدهد. از منابع مهم این منطقه میتوان به نفت، گاز طبیعی، طلا، روی و سرب میباشد. .مسافت: واحد اندازه گیری مسافت در کانادا کیلومتر میباشد. کانادا بیشتر از ???? کیلومتر پهنا دارد. سفر زمینی از هالیفاکس تا ونکوور حدود ? روز به طول میکشد و این در حالی است که همین مسیر به صورت هوایی حدود ? ساعت به طول می انجامد. جمعیت: جمعیت کانادا بر طبق آخرین گزارش اداره آمار کانادا، ??,???,??? نفر است. حدود ??? مردم کانادا در شهرهایی که کمتر از ??? کیلومتر تا مرزهای آمریکا فاصله دارند زندگی میکنند. پایتخت: شهر اتاوا پایتخت کشور کانادا بوده و حدود ? میلیون نفر جمعیت دارد. پرجمعیت ترین شهر کانادا تورنتو میباشد که جمعیت تورنتو بزرگ GTA حدود ?.? میلیون نفراست. شهرهای مونترال و ونکوور با ?.?و ?.? میلیون نفر در رده های بعدی هستند. جمعیت فرانسوی زبان: فرانسه زبان مادری حدود ?.? میلیون کانادائی است. بیشتر فرانسوی زبانها در استان کبک زندگی میکنند. اما در حدود ? میلیون نفر از آنها در استانهای دیگر کانادا بسر میبرند. حدود ?? درصد از فرانسوی زبانهای بیرون استان کبک، در استانهای Ontario و New Brunswick زندگی میکنند. زبان فرانسه یکی از دو زبان رسمی کانادا در کنار انگلیسی میباشد نظام آموزشی کانادا: نظام آموزشی و ساختارآن درایالات و قلمروهای کانادا به کلی با یکدیگرمتفاوت اند.اما به طورکلی میتوان گفت نظامهای آموزشی کشورکانادا ازیک دوره پیش دبستانی با مدت زمانی1تا2سال؛مقطع آموزش ابتدایی با مدت زمان 5 تا 8سال و مقطع آموزش متوسطه، تا پایان پایه12تحصیلی؛متشکل شده است . از آنجاییکه وظیفه رسیدگی و نظارت برحوزه آموزش درکشورکانادا به طور کامل درحوزه اختیارات ایالات وقلمروهای کشور قرار دارد از این روی هیچگونه نظام آموزشی فدرالی در این کشور وجود ندارد.به دیگر سخن نوعی تعهد ملی نسبت به حوزه آموزش دراین کشور به چشم خورده وآموزش پایه برای کلیه شهروندان کانادایی آزاد و رایگان می باشد.البته دراین میان هر ایالت با وجود تشایه در اغلب زمینه ها با سایر ایالات،علائق منطقه ای خاص خود را نیزدنبال مینماید.درحوزه آموزش عالی، موسسات به دو دسته کالج های ایالتی ودانشگاه ها تقسیم میگردند..درکشورکانادا تفاوتهای عمده ای میان نظام آموزشی ایالات مختلف مشهود میباشد.به نحویکه درکشورکانادا برخلاف سایرکشورها که کلاس4دبیرستان آخرین سال تحصیلی مقطع متوسطه محسوب میگردد؛ درکشورکانادا براساس قوانین خاص ایالتی هرایالت پایان مقطع متوسطه در ایالات مختلف از سال11تا13ادامه می یابد.آموزش عالی درکشورکانادا ازطریق موسسات آموزش عالی تحت عناوین ذیل به دانشجویان ارائه میگردد : 1.دانشگاه های ایالتی 2.دانشکده های ایالتی 3.کالج های ایالتی 4.کالج های کاربردی 5.موسسات غیررسمی فنی وحرفه ای ازآنجاییکه اغلب دانشگاهها و مراکزآموزش عالی کشورکانادا به صورت گسترده ازمحل بودجه ملی تأمین اعتبار میگردند از این روی دانشجویان خارجی قادر خواهند بود با پرداخت شهریه ناچیزازدوره های آموزش عالی پیشرفته برخوردارگردند.در دانشگاهها حیطه وسیعی ازدوره های آموزشی ومدارک علمی متنوع من جمله کارشناسی، کارشناسی ارشد،دکتری وگواهینامه فنی وحرفه ای ارائه میگردد.درنظام آموزشی کشورکانادا سعی براین است که دانش آموزان به روشهای مختلف درمدارس دولتی تحصیل نمایند بطوریکه دربرخی موارد مطابق با نیازدانش آموزان برنامه های آموزشی جداگانه ای پیش بینی شده (سیستم جداسازی)و یا ازبرنامه های عادی آموزشی برخوردار میگردند.(سیستم تلفیق ). چند تا از مهم ترین تکنیک های گیتار فلامنکو اینا هستن: تکنیکهای گیتار فلامنکو 1 Apoyando: کلمه اسپانیایی به معنی تکیه است . تکنیک دست راست که برای اجرای ضربه ، انگشت به سیم بعدی تکیه می کند و صدای قوی تری نسبت به حالت تیراندو به وجود می آورد . Tirando: ضربه مخالف با آپویاندو می باشد . به این ترتیب که انگشت به جای تکیه دادن روی سیم بعدی ، ضربه خود را میان سیم و کف دست (در هوا) تمام می کند . Picado: تکنیکی است جهت نواختن عبارت تک نتی گام مانند (ملودی) که با توالی انگشتانa , m , i نواخته می شود . Rasgueado: راسگوآدو به دو بخش تقسیم می شود : راسگوآدوی معمولی (چهارتایی) و راسگو آدوی پنج تایی راسگوآدوی معمولی : که در آن انگشتان دست راست جمع شده و سپس به ترتیب ( e , a , m , i ) روی سیم ها فرود می آیند. راسگو آدوی پنج تایی : که مانند راسگوآدوی معمولی است ، با این تفاوت که یک ضرب برگشتی با انگشت i به آخر آن اضافه می کند . Golpe: یکی دیگر از تکنیک های مهم و حیاتی فلامنکو ، گلپ نام دارد که عبارت است از ضربتی نسبتا آهسته که بر روی گلپیدور توسط نوک انگشت a (ناخن و گوشت هر دو) یا با دو انگشت a و m زده می شود . Ligado: عملی است که به وسیله آن یک نت توسط دست چپ ایجاد می شود و بر دو نوع است 1.چکشی : که برای اجرای آن انگشت دست چپ روی نت مورد نظر کوبیده می شود . 2.کششی : که برای اجرای آن انگشت دست چپ سیم را به طرف پائین کشیده و نت مورد نظر را به صدا در می آورد . Ayudado: آیودادو یک تکنیک زیبا و موثر در موسیقی فلامنکو می باشد که در آن یک نت بم (روی سیم های باس) توسط p که با یک نت زیر (روی سیم های زیر) توسط i دنبال میشود ، اجرا می شود . Alzapua: تکنیکی است که در آن فقط از انگشت p استفاده می شود و اکثرا دارای سه مرحله می باشد . 1. یک ضربه رو به پائین 2. یک ضربه رو به بالا 3. یک نت ملودی که به صورت آپویاندو نواخته می شود . که البته هر سه مرحله از انگشت p استفاده می شود . Tremolo: تکنیکی بسیار زیبا و آرامش بخش که بیشتر در تکنوازی مورد استفاده قرار می گیرد و شنونده با شنیدن ترمولو فریب می خورد و در خیال خود دو گیتار را تصور می کند . این تکنیک در فلامنکو بر خلاف ترمولو کلاسیک (که چهار تایی است و به صورت p,a,m,i ) در دسته های پنج تایی ( به صورت p , i , a , m , i یک نت باس و چهار نت زیر) اجراApagado: تکنیکی در فلامنکو است که هر گاه نوازنده گیتار بخواهد صدای آکوردی را به طور ناگهانی خفه کند از این تکنیک استفاده میکند. برای اجرای آپاگادو هم از دست راست و هم از دست چپ می توان استفاده کرد . اجرای آپاگادو با دست راست به این صورت است که مچ دست با مهارت خاص به طرف داخل ، یعنی به سمت صفحه جلوی گیتار حرکت می کند و باعث قطع صدا می شود . Arastre: برای اجرای این تکنیک (که خصوصا در توکه هایی چون گرانایناس و تارانتاس مورد استفاده قرار می گیرد) دست راست را به گونه ای بالا می کشند که انگشت a به طرف بالا کشیده می شود و به ترتیب سیمهای اول تا ششم را به طور منظم و به صورت آپویاندو به صدا در می آید . به این ترتیب آکورد به صورت یک آرپژ سریع به گوش می رسد که نتهای آن از زیر به بم به صدا در در آمده اند . Glissando: روش اجرای گام به صورتی که هر نت به نت قبلی یا بعدی آن چسبیده باشد . گلیساندو در لغت به معنی سرانیدن یا لغزانیدن است و اجرای آن روی ساز ، با سرانیدن انگشت در طول سیم از بالا به پائین یا به عکس انجام می شود . Vibrato: برای اجرای این تکنیک در فلامنکو یکی از انگشتان دست چپ در همان حالی که سیم را گرفته است (پس از آنکه سیم توسط دست راست به صدا در آمده) آن را در عرض فینگر بورد و در خطی موازی با فرتها به طرف کف دست می کشد . تکرار متوالی سریع کشیدن و شل کردن سیم باعث زیر و بم شدن صدای نت می شود . ویبراتو دو نوع است : 1. لغزشی 2. کششی Pulgar: یکی از تکنیکهای انگشت p می باشد که توسط آن تمام نتهای ملودی ، حتی نتهای سیمهای زیر توسط انگشت p نواخته می شود. Arpegio: روش نواختن یک آکورد به طوری که نتهای آن یک به یک (نه در آن واحد) توسط انگشتهای p i m a نواخته می شود . در این حالت p نت بم را به صورت آپویاندو و i m a سه سیم زیر را به صورت تیراندو به صدا در می آورد . Abanico: باد بزن ; اصطلاحی در فلامنکو است برای راسگوادویی که در نواختن ، حالتی شبیه به باد بزن به خود می گیرد می شو د. JUAN SERRANO خوان سرانو ، 1 ژانویه 1934 در شهر کوردوبای اسپانیا متولد شد. وی آموزش نوازندگی گیتار را در سن چهار سالگی نزد پدرش آنتونیو دل لونار که گیتاریستی شناخته شده در کوردوبا بود ، شروع کرد . در سال 1952 او به مادرید رفت تا در بهترین کلوپهای شبانه فلامنکو نوازندگی کند . در آنجا بود که مانولو هئولوا و ملکور د مارچنا را ملاقات کرد. به زودی او به عنوان یکی از بهترین همنوازان در آن زمان شناخته شد و چند ضبط با خوانندگان و رقاصان مشهور انجام داد اما بعد از آن تصمیم خط مشی خود را به عنوان یک تکنواز در پیش بگیرد و در طول ملاقاتی که در سال 1962 با یک کمپانی رقص در آمریکا داشت ، دریافت که در آنجا مجال بیشتری برای رسیدن به اهداف خود خواهد داشت. او در سال 1963 ساکن نیویورک شد و از آن زمان زندگی موفقی را به عنوان یک معلم و هنرمند کنسرت و ضبط کننده آثار در پیش گرفت .
آیا خدایی هست؟
آیا خدا وجود دارد؟ آیا مدرک و گواهی هست که وجود خدا را ثابت کند؟ مقالة ذیل دلایل صریح و سادهای را ارائه میکند که وجود خدا را باورکردنی میسازد . . .
1. آیا خدا وجود دارد؟ پیچیدگی سیارة ما بر یک طراح اندیشمند دلالت دارد که نه تنها تعمداً عالم هستی را آفریده، بلکه امروز نیز از آن حمایت و نگهداری میکند.
2. آیا خدا وجود دارد؟ پیچیدگی مغز انسان نشان میدهد که هوش و بصیرتی برتر در ورای آن وجود دارد.
3. آیا خدا وجود دارد؟ «شانس» یا «علل طبیعی» تنها توضیحات و تعابیری نارسا هستند.
4. آیا خدا وجود دارد؟ اگر کسی بخواهد دربارة عدم وجود خدا اظهار نظری قطعی کند، باید اشتیاق و باور خیل عظیم و بیشمار کسانی که عقیده دارند خداوند وجود دارد را نادیده گرفته و بیاساس بداند.
5. آیا خدا وجود دارد؟ ما میدانیم که خدا وجود دارد زیرا که او به دنبال ما است. خداوند دائماً خود را به ما مینمایاند و در جستجوی آن است که ما به او روی آوریم.
6. آیا خدا وجود دارد؟ بیشباهت با دیگر مکاشفاتی که از خداوند به عمل آمده است، عیسی مسیح واضحترین و صریحترین تصویری است که نشان میدهد خداوند در پی ما است.
اگر میخواهید رابطة خود را با خدا آغاز کنید، هم اکنون میتوانید این کار را انجام دهید.
ندانم یار!مقصودت چه با ماست
خبر داری به من هجران چه ها کرد؟
ملک در آسمان سنگ می تراشد
دلا! نتوان بزلفش آرمیدن
مبر نام جدایی، ترسم ای دوست
دو چشمانی که داری من اسیرم
سر چشمه که آبم دادی ای دل
نه بلبل خواهد از بستان جدایی
ساختار کلی و سیاستهای آموزشی
ساختار سازمانی نظام آموزشی
سیاست های آموزشی
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |