سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نابغه ها

امروز می خوام چند تا از اساتید برجسته ی گیتار فلامنکو رو واستون بذارم.

PACO DE LUCIA

  فرانسیسکو سانچز پکینو ملقب به پاکو دلوسیا ، 21 دسامبر 1947 در الگسیراس کدیز متولد شد

  پاکو دلوسیا را چهره نافذ فلامنکو در دهه های 60 ، 70 و 80 می دانند.

  او در یک خانواده فلامنکو متولد گردید و نواختن گیتار را از سن هفت سالگی آغاز کرد.

  پدرش آنتونیو سانچز پکینو که یک گیتاریست نیمه حرفه ای بود آغاز راه آموزش پاکو را بر عهده

  گرفت . پاکو دلوسیا زندگی حرفه ای خود را با ظاهر شدن در یک دو نوازی با برادرش (رامون)

  آغاز کرد. همچنین او با برادر دیگرش (پپ) که خواننده بود در یک دوئت به نام :

  "Los Chiquitos De Algeciras " ظاهر گردید و هردو برادر جایزه ارزشمندی بردند.

  او پس از موفقیتهای بسیار تبدیل به یک ستاره بزرگ بین المللی با آینده ای درخشان گردید.

  وی در سال 1977 با کاسیلدا وارلا ازدواج کرد و آنها صاحب سه فرزند شدند.

  او با ساختن هارمونیهای آمریکای لاتین و هارمونیهای جز در فلامنکو یک پایه گذار بزرگ در جهان

  فلامنکو گردید .

  مطمئنا پاکو دلوسیا  هنرمندی با آثار فراوان برای سالها بزرگترین چهره فلامنکو خواهد بود .

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 87/6/1ساعت 12:18 عصر توسط سارا نظرات ( ) | |

سلام دوستان من خودم یه گیتاریستم (گیتار کلاسیک) وعاشق موسیقی هستم از جمله الگوهای موسیقیایی من کارکاسی و کارولی وحتی باخ هستند میخوام از این به بعد وبلاگمو بیشتر به موسیقی اختصاص بدم به ویژه گیتار.

 

احسان خواجه امیری

برای آخرین بار (?/?)

F        Am      Dm   Am

برای آخرین بار  خدا کنه بباره 

Am              E          Dm

 تو این شب کویری یه قطره از ستاره

                    F              Am      Dm     

همیشه بودی و من تو رو ندیدم انگار

E                    Dm    Am

  بگو بگو که هستی برای آخرین بار

A       G    Dm    Am

وقتی دوری تنهائیم نزدیکه 

Am         G   Dm  

 قلبم بی تو می ترسه تاریکه

Am               Dm               F                             

چه لحظه ها که بی تو یکی یکی گذشتند 

Dm                     Am

 عمرمو بردند اما یه لحظه بر نگشتند

      G  Am           E              F                               

تو چشم من نگاه کن منو به گریه نسپار 

Dm                     Am

 حالا که با تو هستم برای اولین بار برای آخرین بار

Am

وقتی دوری....

 

 

 

پل 4/4

Intro : Am, Dm6, E7, Am

Am.........E7.............Dm.........Am...........Dm.............Am

برای خواب معصومانه ی عشق      کمک کن بستری از گل بسازیم

Am.........E7.............Dm........Am...........Dm.............Am

برای کوچ شب هنگام وحشت        کمک کن با تن هم پل بسازیم
 

Am......................................G..........F...............Am

کمک کن سایه بونی از ترانه          برای خواب ابریشم بسازیم

Am......................................G..........F...............Am

کمک کن با کلام عاشقانه            برای زخم شب مرهم بسازیم
 

C..........................G7........Dm............................A7

بذار قسمت کنیم تنهایی مونو      میون سفره ی شب تو با من

Am.........E7.........Bb..................Dm..........F............Am

بزار بین من و تو دستای ما           پلی باشه واسه از خود گذشتن
 

Intro : Am, Dm6, E7, Am

Am.......E7............Dm...........Am...........Dm.....................Am

تو رو می شناسم ای شب گرد عاشق        تو با اسم شب من آشنایی

Am.........E7........Dm.....................Am..........Dm.............Am

از اندوه تو و چشم تو پیداست                    که از ایل و تبار عاشقایی

Am.......................................G............F.......................Am

تو رو می شناسم ای سر در گریبون           غریبگی نکن با هق هق من

Am.....................................................G..........F...............Am

تن شکستتو بسپار به دست                    نوازش های دست عاشق من

Intro : Am, Dm6, E7, Am

Am..........................................E7..........................Am

به دنبال کدوم حرف و کلامی          سکوتت گفتن تمام حرفاست

Am..............................................E7.........................Am

تو رو از تپش قلبت شناختم            تو قلبت ، قلب عاشقای دنیاست

Am....................................E7..............................Am

تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه      منو به جشن نور و آینه بردی

Am................................................E7..........................Am

چرا از سایه های شب بترسم         تو خورشیدو به دست من سپردی

 

C..........................G7........Dm............................A7

بذار قسمت کنیم تنهایی مونو      میون سفره ی شب تو با من

Am.........E7.........Bb..................Dm..........F............Am

بزار بین من و تو دستای ما           پلی باشه واسه از خود گذشتن
 

Am...E7...........Dm...........Am.........Dm.............Am

کمک کن جاده های مه گرفته         منه مسافرو از تو نگیرن

Am......E7...............Dm..........Am.........Dm.............Am

کمک کن تا کبوتر های خسته         روی یخ بستگی شاخه نمیرن

Am.................................G.............F...............Am

کمک کن از مسافرهای عاشق       سراغ مهربونی رو بگیریم

Am........................................G........F.................Am

کمک کن تا برای هم بمونیم            کمک کن تا برای هم بمیریم

C................................G7........Dm............................A7

کسی به یاد مریم های پر پر          کسی به فکر کوچ کفترا نیست

Am.........E7.....................Bb..............Dm..........F............Am

به فکر عاشقای در بدر باش           که غیر از ما کسی به فکر ما نیست

 

 

 

slow rock 6/8

 

E............Dm...........E........Am..................E....Dm...............E.........Am.......E

ای چراغ هر بهانه از تو روشن ، از تو روشن      ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من

E......F..................G..F..........G.............E...F.......G....................F.......G

من و گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه            از برای دیدن تو پر می گیریم از تو لونه

E............Dm..............E..............Dm......E..........F............E.....................Dm

باز میای که مثل هر روز برامون دونه بپاشی      منو گنجشکا می میریم  تو اگه خونه نباشی

E...........F..............E.....F............................Am...................Dm...................E

همیشه اسم تو بوده  اول و آخر حرفام            بس که اسم تو رو خوندم بوی تو داره نفسهام
 

E.............F...............E...............F......................Am................................Dm.......E

عطر حرفای قشنگت عطر یک صحرا شقایق       تو همون شرمی که از اون سرخه گونه های عاشق

Am................E...........F........................Am..................E..........Am......E

شعر من رنگ چشاته رنگ پاک بی ریای            بهترین رنگی که دیدم رنگ زرد کهربائی

 

 


نوشته شده در جمعه 87/6/1ساعت 12:30 صبح توسط سارا نظرات ( ) | |

یکی از بهترین شاعرهایی که تا به حال زبان نرم و شیوای خود را این قدر هوشمندانه به کار گرفته است کسی نیست جز سیاوش کسرایی:

 

به سرخی آتش به طعم دود:

 

 

به سرخی آتش به طعم دود

 ای واژه خجسته آزادی
با این همه خطا
 با این همه شکست که ماراست
 ایا به عمر من تو تولد خواهی یافت ؟
 خواهی شکفت ای گل پنهان
 خواهی نشست ایا روزی به شعر من ؟
ایا تو پا به پای فرزندانم رشد خواهی داشت ؟
 ای دانه نهفته
 ایا درخت تو
 روزی در این کویر به ما چتر می زند ؟
گفتم دگر به غم ندهم دل ولی دریغ
غم با تمام دلبریش می برد دلم
 فریاد ای رفیقان فریاد
 مردم ز تنگ حوصلگی ها دلم گرفت
وقتی غرور چشمش را با دست می کند و کینه بر زمین های باطل
می افکند شیار
 وقتی گوزنهای گریزنده
 دل سیر از سیاحت کشتارگاه عشق
 مشتاق دشت بی حصار آزادی
همواره
در معبر قرق
قلب نجیب خود را آماج می کنند
غم می کشد دلم
غم می برد دلم
 بر چشم های من
غم می کند زمین و زمان تیزه و تباه
 ایا دوباره دستی
از برترین بلندی جنگل
از دره های تنگ
صندوقخانه های پنهان این بهار
از سینه های سوخته صخره های سنگ
گل خارهای خونین خواهد چید ؟                     
 ایا هنوز هم
 آن میوه یگانه آزادی
 آن نوبرانه را
باید درون آن سبد سبز جست و بس ؟
با باد شیونی است
در بادها زنی است که می میرد
 در پای گاهواره این تل و تپه ها
 غمگین زنی است که لالایی می گوید
ای نازینن من گل صحرایی
 ای آتشین شقایق پر پر
 ای پانزده پر متبرک خونین
بر بادرفته از سر این ساقه جوان
 من زیست می دهم به تو در باغ خاطرم
 من در درون قلبم در این سفال سرخ
عطر امیدهای تو را غرس می کنم
من بر درخت کهنه اسفند می کنم به شب عید
نام سعید سفیدت را ای سیاهکل نکام
گفتم نمی کشند کسی را
گفتم به جوخه های آتش
 دیگر نمی برندش کسی را
 گفتم کبود رنگ شهیدان عاشق است
غافل من ای رفیق
 دور از نگاه غمزده تان هرزه گوی من
به پگاه می برند
 بی نام می کشند
خاموش می کنند صدای سرود و تیر
این رنگ بازها
 نیرنگ سارها
گلهای سرخ روی سراسیمه رسته را
 در پرده می کشند به رخسار کبود
بر جا به کام ما
گل واژه ه ای به سرخی آتش به طعم دود


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/31ساعت 12:39 صبح توسط سارا نظرات ( ) | |

سهراب سپهری:

سهراب سپهری در تاریخ پانزدهم مهر ماه 1307 در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و دیگر رشته های هنری بود، زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبیعت، شکار و نواختن موسیقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی خود را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثیر این دوران و تاثیر طبیعت و گیاهان را می بینیم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قریه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زیبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد.
آن طور که پریدخت سپهری در کتاب خود تحت عنوانسهراب، مرغ مهاجر می گوید برادرش تا چهارده سالگی در باغی زندگی می کرد که شمارش درخت هایش به سادگی امکان نداشت اما یک سال بعد را در خانه ای گذراند که در آن اثری از درخت و سبزه نبود. طبق نوشته خانم سپهری، سهراب در این دوران به مطالعه نویسندگان و شعرایی چون لامارتین، گوته، امیل زولا، شاتوبریان و هوگو پرداخت.
سهراب یک سال بعد یعنی پس از پایان تحصیلات سیکل اول متوسطه به تهران رفت و در دانشسرای مقدماتی نام نویسی کرد. پس از پایان دوران دانشسرا به کاشان بازگشت و به سرودن شعر و نقاشی تابلو مشغول شد. اما بعد دوباره به تهران رفت و برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا ثبت نام کرد. شعر و نقاشی سهراب همچون دیگر همعصران وی تحت تاثیر امواج نو قرار گرفت و او نیز وارد حیطه شعر نو و نقاشی مدرن شد.
سهراب اولین کتاب خود به نام مرگ رنگ را در سال 1330 چاپ کرد. زندگی خواب ها، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر و هشت کتاب از جمله آثار سهراب سپهری است. این هنرمند پرآوازه ایران در اردیبهشت ماه 1359 در اثر بیماری سرطان خون درگذشت و در مشهد اردهال به خاک سپرده شد.
صدای پای آب یکی از سرودهای اوست. انگیزه سرودن شعر, مرگ پدر و تسلای مادر است. اواین سروده را به مادرش تقدیم داشته است. زبان روان, توصیف صادقانه دنیای عاطفی شاعر تصویرهای بدیع و تازه, غافلگیریهای شاعرانه(آشنایی زدایی), ترکیب و موسیقی شعر و حتی بهره گیری از لغات عامیانه برشکوه تاثیر این شعر افزوده است.
این سروده بلند را به دو قسمت می توان تقسیم کرد: در قسمت نخستین, شعر آمیخته ای از حس و عاطفه و آرمان شاعر است. آب در این شعر رمز خود شاعر است که آرام و تازه از هر گوشه و کناری عبوری مکند و کاشان او در آغاز همان کاشان زادگاه اوست اما در قسمت دوم, دستگاه فکری شعر و فلسفی او چهره می نماید و کاشان او به اندازه جهان وسعت می یابد و جهان در نامد کاشان تفسیر می شود: (اهل کاشانم , اما/ شهر من کاشان نیست/ شهر من گم شده است./ من با تاب, من با تب/ خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام) شعر صدای پای آب با اشاراتی به اساطیر و بهره گیری از عناصر هندی و بودایی, آگاهی و شناخت عمیق سهراب سپهری را از عرفان غیر اسلامی و غیر ایرانی و تلفیق این دو عرفان, نشان می دهد. جز این پایان شعر دعوتی است به درک درست عرفان و بهره گیری از آن در عصر معراج پولاد و اصطکاک فلزات سهراب در ازدحام صداهای گوناگون عصر ماشین باورمند گوش دادن به آواز حقیقت است و نگران گم شدن انسان در سطح سیمانی قرن.
صدای پای آب شاید از هر سروده دیگر آینه اندیشه و احساس سپهری می باشد. در این جا قسمتی از شعر بلند صدای پای آب را می خوانیم:
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم, خرده هوشی, سر سوزن ذوقی.                                 
مادری دارم, بهتر از برگ درخت,
دوستانی بهتر از آب روان,
خدایی که در این نزدیکی است.
لای این شب بوها, پای آن کاخ بلند........

مراجع: رادیو بی بی سی و کتاب زبان و ادبیات فارسی دوره پیش دانشگاهی


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/31ساعت 12:20 صبح توسط سارا نظرات ( ) | |

شاید ندونین ولی تا حالا تلاش میکردم فقط بازدیدهامو زیاد کنم یعنی فقط به کمیت توجه می کردم ولی حالا فهمیدم اگه ارزش وبلاگمو بالا ببرم حتی اگه یه بازدیدم در روز داشته باشم ارزششو داره.

 

حالا میخوام یکی از بهترین شعرهای آقای مشیری رو واستون بذارم:

 

سبکباران ساحل ها:

لب دریا، نسیم و آب و آهنگ،

شکسته ناله های موج بر سنگ.

مگر دریا دلی داند که ما را،

چه توفان ها ست در این سینه تنگ !

***

تب و تابی ست در موسیقی آب

کجا پنهان شده ست این روح بی تاب

فرازش، شوق هستی، شور پرواز،

فرودش : غم؛ سکوتش : مرگ ومرداب !

***

سپردم سینه را بر سینه کوه

غریق بهت جنگل های انبوه

غروب بیشه زارانم در افکند

به جنگل های بی پایان اندوه !

***

لب دریا، گل خورشید پرپر !

به هر موجی، پری خونین شناور !

به کام خویش پیچاندند و بردند،

مرا گرداب های سرد باور !

***

بخوان، ای مرغ مست بیشه دور،

که ریزد از صدایت شادی و نور،

قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه

هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !

***

لب دریا، غریو موج و کولاک،

فرو پیچده شب در باد نمناک،

نگاه ماه، در آن ابر تاریک؛

نگاه ماهی افتاده بر خاک !

***

پریشان است امشب خاطر آب،

چه راهی می زند آن روح بی تاب !

« سبکباران ساحل ها » چه دانند،

«شب تاریک و بیم موج و گرداب » !

***

لب دریا، شب از هنگامه لبریز،

خروش موج ها: پرهیز ... پرهیز ... ،

در آن توفان که صد فریاد گم شد؛

چه بر می آید از وای شباویز ؟!

***

چراغی دور، در ساحل شکفته

من و دریا، دو همراز نخفته !

همه شب، گفت دریا قصه با ماه

دریغا حرف من، حرف نگفته !

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/31ساعت 12:6 صبح توسط سارا نظرات ( ) | |

برای هر روز از ماه یک راز وجود دارد

 

31 راز عشق

 

 

 

راز عشق در تواضع است . این صفت به هیج وجه نشانه تظاهر نیست . بلکه نشان دهند? احساس و تفکری قوی است . میان دونفری که یکدیگر را دوست دارند،تواضع مانند جویبارآرامی است که چشم? محبت آنها را تازه و باطراوت نگه می دارد.

راز عشق در احترام متقابل است . احساسات متغییرند ، اما احترام دو طرف ثابت می ماند .اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است ، با احترام به نظریاتش گوش کن. احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد.

راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیریم . عشقی که آزادانه هدیه نشود ،اسارت است .

راز عشق در این است که هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند ،کاری مثل دادن هدیه ای کوچک تحسین ، لبخندی ار روی محبت . نگذار که جویبار محبت تان از کمی باران ، بخشکد.

راز عشق در این است که رابطه تان را مانند یک باغ ، با محبت تزئین کنید . بذر علاقه ها و عقیده های تازه بکار که بزیبایی بروید . ضمنا فرامش نکن که باغ را باید هرس کرد ، مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرز? عادتهاشود . برای آن که عشق همواره با طراوت بماند ، باید به آن مثل هنر ، خلاقانه نگاه کرد .

راز عشق در خوش مشربی است . شوخی با دیگران را فراموش نکن ، در ضمن مراقب شوخی ها هم باش . شوخی ناپسند نکن . شوخی باید از روی حسن نیت باشد نه نیشدار .

راز عشق در این است که حقیقت اصلی عشق ، یعنی تفکر را از یاد نبری . آیا یک رابط? دراز مدت ، مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست ؟

راز عشق در این است که مانع بروز هیجانات منفی در وجودت شوی ، و صبر کن تا خونسردی را دوباره به دست آوری . با این که احساس ، جلو? الهام است ، اما شخص عصبانی نمی تواند چیزها را با وضوح درک کند . قلبت را آرام کن . تنها به این وسیله می توانی چیزها را همان طور که هستند ، دریابی.

راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی . هرگز بافرض این که خودش این چیزها را می داند ، از تحسین کردن غافل مشو . مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بارها با خلوص نیت بگویی : دوستت دارم . گرچه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است ، اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند.

راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید . کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید.

راز عشق در این است که به عشق ، بیش از یکدیگر احترام بگذارید ، زیرا عشق هدی? ازلی خداوند است .

راز عشق در توج ه کردن به لحن صداست .برای تقویت گیرایی صدا ، باید آن را از قلب بیرون بیاوری ، سپس رهایش کنی تا بلند شود و به سمت پیشانی برود . تارهای صوتی راآرام و رها نگه دار . اگر احساسات قلبی ات را به وسیل? صدا بیان کنی ، آن صدا باعث ایجاد شادی دردیگری خواهد شد.

راز عشق در این است که بیشتر با نگاه حرف بزنی ، زیرا چشم ها پنجره های روح هستند . اگر هنگام صحبت از نگاه استفاده کنی ، مثل آن است که پنجره ها را با پرده های زیبا بیارایی و به خانه گرما و جذابیت ببخشی.

راز عشق در این است که از یکدیگرانتظارات بیجا نداشته باشید ، زیرا نقص همواره جزء لاینفک بشر است . ذهنت را برارزشهایی متمرکز کن، که شما را به یکدیگرنزدیک تر می کند ، نه مسائلی که بین شما فاصله می اندازد

راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی . در حقیقت هیچ کس نمی تواند مال کسی شود . شریک زندگی ات را با طناب نیاز نبند . گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند .

راز عشق در این است که شریک زندگی ات را در چارچوبی که خودت می پسندی حبس نکنی .عیبجویی باعث تباهی می شود . همه چیز را همان طور که هست بپذیر ، تا هردو شاد باشید . قانون طلایی این است : نقاط قوت را تقویت کن ، و ضعف ها را نه تقویت کن ، نه تقبیح . هرگز سعی نکن باسوزاندن ، جلوی خونریزی زخم را بگیری .

راز عشق در این است که هنگام سوءتفاهم، فقط به این فکر نکنی که طرف مقابل چه طور ناراحت کرده است . در عوض به راه حلی فکر کنی که در آینده از بروز سوءتفاهمی مثل آن جلوگیری کند .

راز عشق در این است که هیچ کدام خود را معلم دیگری ندانید . به عبارت دیگر از این که می توان ید ازیکدیگر یاد بگیرید . سپاسگزار باشید

راز عشق در این است که وقتی پیشنهادی به نظرت می رسد ، به نیاز خودت برای بیان آن فکر نکنی ، بلکه به علاق? دیگری به شنیدن آن فکر کنی . اگر لازم بود ،حتی ماه ها صبر کن تا آمادگی شنیدن آنچه را میخواهی بگویی پیدا کند .

راز عشق در این است که باور ها ، آرمان ها و اهداف تان را بایکدیگر در میان بگذارید.

راز عشق در آرامش است ، زیرا آرامش باعث تکامل عشق می شود . عشق ، هوای نفس و احساسات شدید نیست . عشق انسان ها نسبت به یکدیگر بازتابی از عشق ازلی است و خداوند آرامش کامل است .

راز عشق دراین است که دروجود یکدیگرعاشق خداباشید،تا همواره علی رغم هم? اشتباهات،تشن? رسیدن به کمال باشید ، چرا که بشر همواره علی رغم موانع فراوان ، سعی می کند به سمت آرمان های جاودانه حرکت کند.

راز عشق در این است که محبت تان را سط ده ید تا تبدیل به عشق واقعی میان دو انسان شود . سپس آن عشقی را که دست پرورد? پروردگار است بسط دهید ، تا بشریت و کل مخاوقات را در برگیرد .

راز عشق در این است که به دیگری لذت ببخشی ولی عشق را برای لذت نخواهی . زیرا عشق حقیقی هوی و هوس نیست .هرچه نفس قوی تر باشد ، تقاضاهایش بیشتر می شود و هر چه تقاضاهای نفس قوی تر باشد ، خودپرستی را در تو بیشتر ، بیشتر تقویت می کنند و عشق چهر? واقعی خود را در ملایمت و مهربانی آشکار می کند ، نه در لذت جویی.

راز عشق در مراعات حال دیگری است . هر قدر ملاحظ? حال دیگران را می کنی ،کسی را که دوست داری بیشترملاحظه کن .

راز عشق در آن است که جاذبه های خود را با دیگری قسمت کنی ، جاذبه نیروی لطیف و نافذ است که از دیگری دریافت می کنی . این نیرو تنها با بخشش رشد می کند.

راز عشق در ایجاد تنوع درزندگی است . نگذار که روزمرگی ه ا مثل سیم های کوک نشد? ساز نغمه زندگی عاشقانه تان را به نوایی غم نگیز تبدیل کند .

راز عشق در این است که در هر فرصتی کنار یکدیگر آرام بگیرید ، باهم تنها باشید ، وافکارتان را بایکدیگر درمیان بگذارید . لازم نیست برای سرگرم شدن حتما از محرکات خارجی است فاده کنید . قرار بگذارید که بیشتر باهم تنها باشید ، تا بتوانید خودتان باشید .

راز عشق در این است که با زمانه کنار بیایید . مایع عشق تان را طوری نگه دارید که بتوانید گودال هایی را که زندگی پیش پای تان می گذارد ، پر کنید .

راز عشق در این است که به مح بوب تان قدرت و آرامش بدهید و از او قدرت و آرامش دریافت کنید ، اما نه با اصرار.

راز عشق دراستواری است . در فصول مختلف زندگی ، عشق تان را مانند کوه بلندی استوار ، مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید که هم? ستارگان گسترد? زمان و فضا به دور آن گردش کنند.


نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 3:39 عصر توسط سارا نظرات ( ) | |

وقتی برای اولین بار عکس زیرو دیدم،اولین کلمه ای که به ذهنم رسید کلمه ی "مجرم عشق" بود.خوشم اومد.یه لحظه به فکرم اومد که توی وبلاگم بذارمش تا ببینم شمام مث من فکر می کنین یا نه یا اصلاً بدونم کسی هست که جرمش عشق باشه اصلاً عشق جرمه؟تو چی فکر می کنی واقعاً عشق جرمه؟اگه می خوای توی این نظر سنجی شرکت کنی توی قسمت پیام ها نظرتو بگو.مرسی


نوشته شده در دوشنبه 87/5/14ساعت 3:37 عصر توسط سارا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4      

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ